۱۳۸۷ شهریور ۷, پنجشنبه

گزارش کتاب «اسکندر»



نام کتاب: اسکندر

  • جلد اول: فرزند یک رويا
  • جلد دوم: شن های آمن
  • جلد سوم: آخر دنيا
نام اصلی: Alexandros
نويسنده: والریو ماسیمو مانفردی
مترجم: فریده مهدوی دامغانی
ناشر: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی
نوبت چاپ: اول، پاییز 1382
تعداد صفحه: جلد اول 479 صفحه، جلد دوم 572 صفحه، جلد سوم 711 صفحه
شمارگان: 3000 نسخه
قیمت: 75,000 ريال
شابک: 964-422-635-6

اسکندر در تاريخ غرب يک قهرمان است و بسیار محبوب زیرا او تنها کسی است که توانست بالاخره حریف ایرانیان بشود و کشور آنها را تصرف کند. کاری که امپراطوری روم و بریتانیا و روس و حتی عثمانی در اوج قدرتشان هیچگاه نتوانستند بکنند! بر این اساس افسانه سرائی های فراوانی در باره او شده است و لقب اسکندر کبیر را به او داده اند. اما از طرف دیگر گذشتگان ما نیز بیکار ننشسته اند و با مهارت عجیبی اسکندر را از آن خودشان کردند!
از آنجا که اين کتاب از نویسنده ای غربی است، بنابراین بر اساس روایت غربی تعریف شده است. در جلد اول کتاب با نام «فرزند یک رويا» سرگذشت وی از قبل از تولد تا به دست آوردن فرماندهی کل یونان روایت می شود. همانطور که می شد انتظار داشت، بر اساس این روایت اسکندر هر چند بر اثر همآغوشی فلیپ مقدونی که خود را از نسل هرکول می داند و المپیاس همسرش که خود را از نسل آشیل می داند، به وجود می آيد، اما همان شب مادر اسکندر می بیند که با یکی از خدایان یونان که به صورت ماری درآمده است، هم آغوش شده است! و به اين ترتيب اسکندر را فرزند خدایان می داند نه فلیپ! (اين را داشته باشید، تا به روایت ایرانی برسیم!)
بدطبع اسکندر کودکی را در آغوش پدر و دیگر سردارانش و زیر مراقبت مادرش به همراه تعدادی از بچه گان اشراف زاده بدون هیچ مشکلی می گذراند! اما دوران نوجوانی دوران پر دردسریست. پدر برای آموزش او، وی را زیر نظر یکی از معروفترین دانشمندان آن دوره یعنی ارسطو قرار می دهد و خود در پی فتح کشور یونان است! اسکندر زیر نظر ارسطو رشد می کنند و دانش روز را فرا می گیرد! و با اصول حکمرانی و دموکراسی آتنی آشنا می شود! این در حالی است که پدرش بعنوان یک دیکتاتور مشغول سرکوب آتنی ها و متحدانش است!
بازگشت اسکندر از تبعیدگاه آموزشی خود، در حالی صورت می گیرد که یک ماجرای درون خانوادگی در حال شکل گرفتن است. پدر که تا کنون همسران و کنیزان بسیار را در کنار خود داشته است، در پی ازدواج با دختر یکی از نجبای دربارش است و مادر که می داند اين ازدواج ممکن است مشکلاتی برای وارث تاج و تخت بوجود بیاورد، مخالف است!
نتیجه اینکه اسکندر این وسط گرفتار می شود و اینبار به همراه یکی از دوستانش به صورت فراری به میان اقوام شمالی فرار می کند! ماجرا بالاخره به آشتی پدر و پسر می انجامد. اما توطئه ای در کار است که در آن به ناگاه فلیپ کشته می شود و بالافاصله پس از آن فرزند پسر زن جدید فلیپ نیز کشته می شود! البته واضح و روشن است که این توطئه ها نمی تواند کار اسکندر باشد! بلکه دشمنان پدر که بعدها می فهمیم از ایرانیان هستند، و همچنین دستهای پنهان مادر در کار است تا اسکندر به تاج و تخت برسد!
دشمنان یونانی فلیپ که فکر می کنند با روی کار آمدن نوجوانی در مقدونی، می توانند آن را مثل یک کیک خامه ای بخورند، به تکاپو می افتند. اما اسکندر به عنوان یک نابغه جنگی خیلی زود همه آنها را شکست می دهد و به زودی به مقام سر فرماندهی یونان می رسد. این در حالی است که در آرزوی سفر به سرزمینهای شرقی می سوزد!
نویسنده در جلد دوم «شن های آمن» به داستان جنگهای خاور نزدیک اسکندر و مصر می پردازد. اسکندر که به مقام سر فرماندهی یونان رسیده است، پیشنهاد می دهد که لشکر از یونانی به بازپس گیری مستعمرات آسیایی یونان که مدتها پیش به دست هخامنشیان افتاده است، بفرستد. البته متحدان یونانیش توان مخالفت ندارند و بنابراین به زودی اسکندر و لشکريانش وارد آسیای صغیر می شوند و نقاط شرقی را فتح می کنند. و با ساتراپهای ایرانی و فرماندهان آنها در گیر می شوند.
البته راوی داستان از آنجا که فرمانده ایرانی که در خور مقابل با اسکندر باشد نمی شناسد، دست به دامان مزدوران یونانی می شود و از ميان مزدورانی یونانی که در خدمت ارتش ایرانی هستند فرماندهی بیرون می کشد به نام «ممنن» تا در مقابل یونانی پیروز نقش شکست خورده مغرور را بازی کند! این در حالی است که «آریوبرزن» در نقش یک فرمانده ترسو و شکنجه گر ظاهر می شود! البته سردار یونانی مزدور ایرانی نیز توسط بمب بیولوژیکی ارسطو بیمار شده و می میرد تا اسکندر که عاشق همسر ایرانی اوست به خواسته دلش برسد!
هر جا فرماندهان ایرانی دست به مقاومت می زنند از آنها دیوهای ساخته می شود که اسکندر برای نابودی انها باید یک شهر را نابود کند! غزه شهری که هیچ گاه در طول تاریخ رنگ یک قرن آرامش را ندیده است یکی از این پرده ها را به نمایش می گذارد و فرمانده آن دلیرانه مقاومت می کند! البته اسکندر کبیر مثل هر دلاور دیگری از دلاوری خوشش می آيد، اما در یک لحظه مستی فرمانده مغلوب را می کشد و بعد افسوسش را می خورد!
با فتح خاور نزدیک دروازه های بی دفاع مصر در مقابل اسکندر باز می شود و از آنجا که یونان و مصر دو تمدن خواهر هم محسوب می شوند، آمون، خدای مصر نیز به بالافاصله اسکندر را به فرزندی قبول می کند!
اما جلد سوم یا «آخر دنيا» پر ماجرا ترین جلد است. سرگذشت شکست دوباره داریوش سوم و لشکریانش در مقابل اسکندر، سرگذشت فتح پایتختهای چندگانه ایران (بابل و شوش و هگمتانه و پارسه)، سرگذشت فتح حرم 365 زنه داریوش، سرگذشت عشق و عاشقی اسکندر با دختران داریوش و سرگذشت فتح خوارزم و افغانستان و هند، سرگذشت توطئه های دوستان سابق و فرماندهان قدیمی اسکندر و سرگذشت سربازان شورشی اسکندر و بالاخره داستان سفر بازگشت اسکندر و مرگ او، همه و همه اگر از تاریخ اطلاعی نداشته باشید، برای شما جالب است.
اما، اما، اگر کمی تاریخ خوانده باشید، دروغهای شاخ دار راوی داستان که درخور مورخان دوران اسکندر است، و نه تاریخی نویسان جدید، برایتان تاسف آور است.
در یک کلام بايد بگویم من کاملاً تعجب کردم که چگونه وزارت ارشاد زمان آقای خاتمی خود دست به انتشار این کتاب زده است. باز اگر یکی از ناشران چنین کتابی را چاپ کرده بود، قابل قبول بود. اما این کتاب سر تا پا دروغ واقعاً لایق چاپ توسط وزارت ارشاد زمان آقای خاتمی نیست!
اسکندر یک سردار جنگی نابغه بود که توانست با تکیه به روشهای جنگ یونانی و استفاده از سوارنظام سبک اسلحه و پیاده نظام نيزه دار و چریک های همه کاره قسمت بزرگی از دنیای آن زمان را فتح کند. همانطور که گفتم تاریخ نویسان قدیم و جدید غربی از وی پهلوانی ساختند که توانست غول شرقی را به زانو در بیاورد. اما مسلماً وی بعنوان یک شخص حقیقی دارای مشکلات بوده است که همه این داستان پردازان به نوعی از آن گذشته اند! بی رحمی او، مست کردن مداوم او، خود پسندی او، شهوت رانی او و از همه مهمتر خودکامه بودن وی چیزی است که شما در این داستان نمی بینید ، اما می فهمید! چون آنقدر قوی است که حتی داستان پرداز عاشق اسکندر نیز نمی تواند از روایات کردن داستانهای کم رنگ شده آن بگذرد! داستانهای مثل فتح غزه و یا پارسه بی دفاع، به یغما بردن آرامگاه کوروش کبیر و آتش زدن تخت جمشید و ..... جالب است بدانید که حتی دوستان همراه اسکندر نیز که تاریخ روزبه روز لشکرکشی او را می نویسند، او را بعنوان یک خودکامه ظالم محکوم می کنند!
من بعد از خواندن اين داستان مدتها صبر کردم تا بتوانم بر قلمم کنترل داشته باشم و شرحی بی طرفانه بر آن بنویسم. حداقل اگر نویسنده کمی بیشتر به آریوبرزن فرمانده ایرانی و دلیر ما ، به مقاومت جانانه قبایل تاجیک و پشتون و سرگذشت افسران بلندپایه ایرانی که شمشیرشان را در خدمت اسکندر قرار دادند، پرداخته بود، شاید اینقدر عصبانی نمی شدم که در فکر انتقام از این اسکندر باشم! اما از آنجا که نویسنده غربی، مثل یونانیان آن زمان، ایرانیان را بربر می دانسته است، بنابراین فرمانده یک مشت بربر از دید او لیاقت قهرمانی نداشته است و خیلی سریع به نبردهای او پرداخته است و مثل یک یاغی او را کشته است! من خیلی فکر کردم که چطور از اسکندر انتقام بگیرم اما در نهایت بهتر دیدم من هم به تاریخ نویسان و ادبای قدیم خودمان، اقتباس کنم و داستان اسکندر را به گونه ای دیگر برایتان روایت کنم!
نکته مهم ، کلیدی و اساسی داستان زندگی اسکندر، راز تولد اوست. هر چند اسکندر در این داستان فرزند فلیپ معرفی شده است، اما در روایاتی دیگری از غربیان، اسکندر فرزند افسری مصری/ایرانی است و نوه فلیپ می باشد و در روایات ایرانی اسکندر فرزند دارا یا همان داریوش کبیر است! این روایت ایرانی به شکلهای مختلفی در ادبیات ما تکرار شده است. از شاهنامه بگیرید تا انبوه داراب نامه ها و اسکندر نامه ها! همه و همه به همین روایات چسبیده اند و اسکندر را فرزند داریوش کبیر می دانند! بنابراین وقتی اسکندر به ایران لشکر کشی می کند، تنها یک وارث تاج و تخت در مقابل یک وارث تاج و تخت دیگر قد علم کرده است و در اين میان آن کسی که لایق تر است، یعنی اسکندر پیروز می شود! از انجا به بعد اسکندر یک پهلوان ایرانی است که فتح دیگر کشورهای می رود! و حتی جاهای که در زندگی واقعیش نتوانسته فتح کند و داستان پردازن غربی نیز از آن خبری نداشته اند به دست پر توان داستان پردازان ایرانی توسط اسکندر فتح می شود، من که به شخصه از طرفداران پر و پا قرص داراب نامه ها و اسکندر نامه ها هستم می دانم که طبق این روایات اسکندر تنها کسی بوده است که جدا از ایران، مصر و یونان توانسته است یمن و عربستان و روم و چین و ماچین و سراندیب و آفریقا و فرنگ را فتح کند و سالها قبل از ملوانان کشتی ماژلان توانسته است دور دنیا را بگردد و از شرق به غرب برود! واقعیت این است که حکومت 100 ساله یونانیان بر ایران نمی تواند باعث این علاقه عجیب داستان سرایان ایرانی به اسکندر باشد و حتماً اسکندر به نوعی توانسته است علاقه ایرانیان هم زمان خود را جلب کند. شاید یکی از دلایل آن جنگآوری وی باشد و این که مانند کوروش کبیر خود به شخصه در صفوف اول لشکرکشی ها قرار می گرفت به جائی اینکه مثل شاهان فاسد هخامنشی در چادر حرم سرا به فرماندهی جنگ بپردازد!
واقعیت این است که در دو سوی این داستان دو تمدن داستان گو قرار دارند! یونانیها می خواهند با اسکندر تاوان تمام تحقیرهای که ایرانیان بر آنها رو داشته اند را بگیرند و ایرانیان می خواهند صفات برجسته اسکندر مانند جنگاوری او را به خود انتساب بدهند! و بیچاره اسکندر که این وسط مانده است! البته به طور مسلم اسکندر در دوره زندگی مشترک خود با پدرش به شدت مورد بی مهری فلیپ واقع شده بود و بارها توسط فلیپ تکذیب می شود! اين نشانه ای از آن باشد که به طور حتم راز تولد اسکندر چیزی غیر از آن است که اين نویسنده مطرح کرده است.
در پایان ذکر چند نکته جالب است:
• قدرت مند بودن اسکندر چنان بوده است که حتی امروزه نیز ایرانیان برای تعریف از یک شخص قدرتمند او را سکندر می نامند! هر چند چنین شخصی الزاماً واجد شرایط پهلوانی و جوانمردی نیست!
• هر چند در این کتاب اسکندر می توان افغانها را شکست بدهد، اما در واقع این افغانها بودند که اسکندر را شکست دادند و چنان ضرباتی بر لشکر فرسوده اسکندر وارد کردند که او هیچگاه نتوانست به هند حمله کند و به فکر برگشت افتاد!
• در روایات یونانی اسکندر با دختران داریوش ازدواج می کند تا پادشاهی خود را بر ایران مسلم کند. در روایات ایرانی دختران داریوش در نقش آخرین خط دفاعی ایران ظاهر می شوند و هزاران پهلوانی می کنند و شکستها بر لشکر یونان وارد می کنند و حتی در جنگ تن به تن و کشتی اسکندر را شکست می دهند! آخر سر عاشق چهره اسکندر می شوند و اسکندر به حیله به آنها دست می يابد! جالبترین نمونه از این میان البته بوران دخت یا دختر سبیل دار است که شرح آن در اسکندر نامه ها آمده است و بعداً همین دختر است که سرزمینهای مختلف را برای اسکندر فتح می کند و اسکندر فقط به دنبال او از این کشور به آن کشور می رود!
• هر چند در تاریخ مشهور است که اسکندر هم جنس باز بوده است، اما نویسنده ایتالیایی داستان، برای اسکندر صفی از زنان ترتیب می دهد که اسکندر عشقی آسمانی به همه آنها دارد! این در حالی است که تعدد زنان داریوش سوم که از حیله های سیاسی آن دوره بوده است به مسخره گرفته شده است! در صورتی که کمی قبل تر اشاره می شود فیلپ پدر اسکندر نیز چنین روالی را پیش گرفته بوده است و حتی خود اسکندر نیز همین روال را پیش می گیرد! فقط هر کس بامش بیشتر برفش بیشتر و مسلماً بام پادشاه ایران آن موقع خیلی بزرگ بوده است!
• در تمام طول کتاب بارها به شرافت و نجابت ایرانیان اشاره شده است و می دانيم تاریخ نویسان یونان قدیمی نیز به دفعات ایرانیان را سرمشق شرافت، نجابت و شجاعت دانسته اند.

در پایان توصیه می کنم به جای اینجور کتابهای غرب زده، بهتر است از اسکندرنامه های خودمان مطالعه کنیم و لذت ببریم و یا کتابهای تاریخ را در مورد اسکندر بخوانید و بر دانش خودتان اضافه کنید. و همينجا اعتراف می کنم اگر نام دکتر فریده مهدوی دامغانی بعنوان مترجم پای این کتاب نبود من هم احتمالا آن را نمی خواندم!

شاد و كتاب‌خوان باشيد،
كرم كتاب


2 نظرات:

ناشناس گفت...

سلام:
خیلی جالب بود و آموزنده. چقدر هم قلم شما به دل می شينه.چقدر حیف که اونایی که قدرت جلوگيری از چاپ همچین کتابهایی رو دارند مثل شما دلسوز نیستند.
Ronak

ناشناس گفت...

سلام .من از این که شما این قدر دقیق تجزیه وتحلیل کردید خیلی خوشحال وممنون هستم ماه هیچ وقت پشت ابر نمی مونهوهمان غربیهایی که به ما نجیب وشریف میگویند وامروزه معتبرترین کتابهای دانشگاهی درباره ایران باستان مال آنهاست زمانی این همه ظلم اور را به جهانیان نشان میدهند ناراحتی ندارد
اما تکلیف ما چه میشود این که شما گفتید من اسکندر نامه های خودمان را میخوانم و... درست نیز هرکس باید درحد توانش کاری بکند