۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۹, سه‌شنبه

گزارش کتاب «پرواز را بخاطر بسپار»

نام کتاب: پرواز را بخاطر بسپار
نام اصلی: The Painted Brid
نويسنده: یژی کوژینسکی - یرزی کازینسکی Jerzy Kosinski
مترجم: ساناز صحتی
ناشر: انتشارات هاشمی
نوبت چاپ: سوم 1383
تعداد صفحه: 296 صفحه
شمارگان: 2200 نسخه
قیمت: 22000 ريال
شابک: 2-08-7199-964

هر وقت صحبت از کتابی در مورد جنگ است، پای من می لغزد. هر وقت قهرمان داستان یک نوجوان باشد، دلم می لرزد. و هر وقت هر دوی اینها با هم باشد، دیگر غیر قابل گذشت است. یکی از بهترین کتابهای این سبک کتاب «کودک، سرباز، دریا» بود که همیشه در ذهن من زنده است. وقتی کتاب «پرواز را بخاطر بسپار» را دیدم و پشت جلد کتاب خواندم:

«پرواز را بخاطر بسپار یکی از بزرگترین رمانهای پس از جنگ دوم جهانی است که بیش از چهار میلیون نسخه از آن تاکنون در زبان انگلیسی بفروش رفته و تقریباً همه زبانهای مهم دنیا ترجمه شده است. استقبال جهانیان از این رمان بزرگ به دلیل قدرت بی نظیر نویسنده آن در توصیف آدمها و صحنه های زندگی آدمهاست. این رمان شعری است ناب درباره خشونتی که کودکی معصوم، خیالپرداز و شاعر متحمل می شود، سفری است مصیبت زده، غمبار و واقع بینانه در روح انسانها و حماسه خوابی است کابوس زده که هنوز بشریت به طور کامل از آن بیدار نشده است. علاوه بر اینها، این رمان یکی از زیباترین رمانهای جهان است و برغم این زیبایی، سراسر واقعی است.»

به شدت وسوسه شدم که کتاب را به سرعت بخوانم. کتاب شرح داستان کودکی 7 ساله از اروپای شرقی (احتمالاً لهستان) در آغاز جنگ است که پدر و مادرش برای راحتی او از شرایط جنگی، وی را نزد پیرزنی روستائی می سپارند. اما دست سرنوشت بدترین ها را برای این پسر انتخاب کرده است. پیرزن می میرد و کودک سیاه مو، در میان روستایی نادان و جاهل کولی وار به گردش در می آید. این در حالی است که از دید روستائیان و آلمانهای اشغال گر، پسرک یا یک یهودی سرگردان است و یا یک کولی که در هر دو حالت سزاوار مرگ است.

به طور عجیبی کودک از دست یک سادیسمی به دست سادیسمی دیگر می افتد. همه یا قصد کشتن او را دارند و یا قصد تجاوز به او. در بهترین حالت او را چنان می زنند که آرزوی مرگ می کند! صحنه های بسیار خشن در داستان هست که حتی بیاد آوردن آن برایم چندش آور است. مانند صحنه ای که آسیابان چشم معشوق زنش را با قاشق در می آورد و زیر چکمه زمختش له می کند! و یا صحنه ای که پرنده های رنگ شده، توسط همنوعان خود به قتل می رسند که در واقع سمبلی از نژاد پرستی است و نام اصلی کتاب از همین عنوان گرفته شده است و ایکاش مترجم آن را تغییر نمی داد.

تقریباً اکثر افرادی که کودک با آنها برخورد می کند، به نوعی بیمار روانی هستند و انواع و اقسام انحرافهای جنسی و اخلاقی را دارند. دهاتی های که او با آنها سر می کند از انسانهای غار نشین هم عقب افتاده تر هستند. شاید آدم وار ترین آدمها تا اواخر داستان آلمانهای ها هستند! و شاید بدتر از همه پارتیزانها هستند!

خلاصه مطلب اینکه نویسنده هر بدبختی که فکر کنید بر سر این کودک می آورد و یک دوره فلسفه آزاد هم برایش می گذارد! اول او را به طبیعت می سپارد و بعد به خرافات و جادوگری و بعد ناگهان خدا می درخشد، اما خیلی زود، شیطان در ظاهر یک بز نر ظاهر می شود و او را شیطان پرست می کند. و در پایان چهره یک فرشته در قالب «رفیق استالین» ظاهر می شود!

بله، همه این بدبختی ها به خاطر این بود که ارتش سرخ شوروی در نقش نجات دهنده ظاهر شوند. هر چند پسرک خودش حالا تبدیل به یک قاتل شده است و از کشتن یک قطار کشاورز فقط به خاطر اینکه یکی از آنها او را زده است لذت می برد! کتاب به وضوح یک کتاب سیاسی است برای دوره جنگ سرد و اگر چهار میلیون نسخه از آن به انگلیسی چاپ شده است، با توجه به امکانات شوروی سابق جای تعجب نیست! جای تعجب آن است که چنین کتابی با چنین محتوای چطور اجازه چاپ گرفته است. من بعنوان یک کتابخوان حرفه ای به شدت با سانسور مخالفم ولی اگر زمانی خودم سانسورچی می شدم به هیچ وجه اجازه چاپ به چنین کتابی ندیدم. این کتاب نه حرف تازه ای برای گفتن داشت، نه جنبه آموزشی داشت و نه جنبه تفریحی! مگر اینکه خواننده یک بیمار روانی باشید!

من معمولاً در هر کتاب به دنبال نکات مثبت آن می گردم. اگر کتاب به درد خودم نخورد می گردم ببینم به درد چه کسی می خورد. اما شاید این کتاب تنها کتابی باشد که به هیچ کس توصیه نمی کنم آن را بخواند!

شاد و كتاب‌خوان باشيد،
كرم كتاب

پ.ن: نویسنده این کتاب یکنفر است، اما ناشر، مترجم و وزارت ارشاد هر کدام اسمش را یکجور ترجمه کرده اند!
پ.ن.2: خواننده های انگلیسی دان می توانند در مورد این کتاب در ویکپدیا مطالب بیشتری بخوانند. به دنبال منبع فارسی هم نگردید چون تمام لینکها به شعر«پرواز را بخاطر بسپار، پرنده مردنی است» منتهی می شود!

2 نظرات:

سولماز گفت...

احتمالا این کتاب منشا نوشتن فیلمنامه ای مثل Hanibal Rising میشه بعدش هم فیلمش با آخرین تکنولوژی و صحنه های وحشتناک ساخته میشه. من و فرناز در حالیکه یا ریموت هی فیلمو میزنیم جلو یا دستمون جلو چشممون میگیریم با سماجت تا آخره فیلمو میبینیم و به همه عوامل فیلم فحش میدیم

ناشناس گفت...

من این کتاب را اولین بار پنجم ابتدایی شاید هم زودتر خوندم و یادمه که خشونتش در عین حال که خیلی منزجرکننده بود کشش خاصی برام داشت. البته اون موقع به اقتضای سن و سالم درک محدودی ازش داشتم ولی خجالت نمیکشم بگم که شاید حتی میتونم بگم که صحنه های هیجان انگیزی را برام خلق میکرد.
صرف نظر از خورده شیشه های احتمالی نویسنده و شعارزدگی های تابلوش (که تو هم اشاره کردی) میتونم بگم کار قدرتمندیه.
اگرچه خوندنش را برای بچه ها به هیچ عنوان توصیه نمیکنم، ولی تصویر دردی که قهرمان داستان تجربه کرده هنوز هم در من زنده است و فکر نکنم تا ابد بهم اجازه بده که چنین دردی را روزی برای یکی ایجاد کنم. پس میتونم بگم که تاثیرش رو من که مثبت بوده.
ممنون به خاطر نوشتت. دنبال اسم انگلیسیش بودم و همش شعر میومد :)) مرسی