۱۳۸۸ تیر ۳, چهارشنبه

پائولو کوئليو و حوادث ایران


آدم وقتی می بیند در آن سر دنیا هم یک فرد غیر سياست مدار هست که به حوادث ایران واکنش نشان می دهد، ته دلش کمی احساس رضایت می کند. يعنی اينکه حداقل مردم دنيا (نه سياستمدارها) حرف دل مردم ما (نه سياستمدارها) را می شنوند. حالا اگر اين فرد نه يک فرد عادی بلکه نویسنده ای باشد که ميليونها خواننده دارد، آن وقت می توان تصور کرد که اثر ماندگارتری از حوادث ایران در ذهن خوانندگان وی خواهد ماند. پائولو کوئليو نويسنده کتابهای عالی مثل «کيمياگر» اين چند روزه در وبلاگش به ایران پرداخت است و کم و زیاد احساس نگرانی خودش را برای دوستان ایرانیش نشان داده است.
داستان مرگ ناراحت کننده «ندا» را همه ما ديده يا شنيده ایم اما اينکه فردی که در آخرین لحظه بالای سر ندا بوده است چه کسی است، می توانيد جوابش را وبلاگ پائولو ببینيد. البته بماند که با اين کارش احتمالاً چه دردسرهای برای آن بنده خدا بوجود می آورد، چون تعداد آرش های که با ایشان صمیمی هستند، به شدت محدود است!
در هر صورت برای دکتر آرش هم آرزوی سلامت و موفقیت می کنم.

شاد و کتابخوان باشید
کرم کتاب

پ.ن: ای کاش دوستان ما هم کمی نگران ما می شدند :-(



۱۳۸۸ خرداد ۳۰, شنبه

سلام به همه کتاب خوان های دنیا

بالاخره با کمک گوگل جهانی شدم. با راه اندازی سرویس ترجمه فارسی گوگل حالا می توانم با بقیه کتاب خوانهای دنیا نیز ارتباط برقرار کنم. همین حالا لینکی را به صفحه وبلاگم اضافه کردم که به شما اجازه می دهد محتویات این وبلاگ را به 12 زبان زنده دنیا بخوانید. امیدوارم این شروعی باشد برای ارتباط برقرار کردن با تمام مردم کتاب دوست دنیا. سلام به همه شما.

شاد و کتاب خوان باشید
کرم کتاب

پ.ن: در بهترین حالت هم ترجمه ماشینی به آثار ادبی دنیا گند می زند، چه برسد به این نوشته های درهم و برهم من. اما خوشحال می شوم دوستانی که با دیگر زبانها آشنا هستند میزان صحت ترجمه ها را تایید کنند.

گوگل کتاب

گوگل رابط کاربری جدیدی را برای گوگل کتاب طراحی کرده است که بر طبق گفته سایت رسمی گوگل بسیاری از امکاناتی که کمبود آن‌ها احساس می‌شد را به رابط قبلی اضافه کرده است. از تغییرات اعمال شده می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:
  • انتقال نوار کنترل کناری از سمت راست به سمت چپ
  • سهولت دسترسی به فهرست مطالب کتاب
  • جستجوی پیشرفته‌تر روی کتاب‌ها و امکان محدود کردن نتایج جستجو
  • سهولت در قرار دادن کتاب‌ها در وب سایت و یا وبلاگ شما
  • اضافه شدن کنترلی جدید برای حرکت در میان صفحات
new-google-books-interface-1024x5761

تغییرات مهم با رنگ قرمز مشخص شده‌اند

new-control1

کنترل جدید اضافه شده با حرکت موس به پایین صفحه ظاهر می‌شود و امکان رفتن به صفحات بعدی را فراهم می‌کند

گوگل توجه زیادی به سرویس کتاب‌های خود موسوم به گوگل کتاب داشته است، گوگل در این راه اعتماد بسیاری از انتشارات‌های مهم را به دست آورده است، مجلات بسیاری را در این سرویس قرار داده است، قراردادهای گوگل با کتابخانه‌های دانشگاه‌های بزرگ و معتبر اروپایی و امریکایی موفقیت‌های بزرگی بوده‌اند که گوگل در راستای این سرویس بدست آورده است، و همه می‌دانیم که هیچ شرکتی کاری را بیهوده انجام نمی‌دهد. مدتی است که خبر‌هایی از تولید رابط‌های کاربری سازگار با آیفون برای این سرویس به گوش می‌رسد، همچنین گوگل در تلاش است تا کتاب‌ها را به صورت آنلاین به فروش برساند، البته همه می‌دانیم که فروش آنلاین کتاب از مدت‌ها پیش رواج داشته است، هدفی که گوگل دنبال می‌کند فروش کتاب‌ها به گونه‌ای است که کتاب‌ها به صورت کامل و با حساب کاربری شما در گوگل کتاب در اختیار شما باشند. با ترکیب این دو خبر، یعنی ساختن رابط کاربری برای آیفون و فروش کتاب‌ها به کاربران می‌توان پیش‌بینی کرد که این ابتدای راهی است که گوگل برای مبارزه با کتابخوان‌های الکترونیک مانند کیندل برداشته است.

منبع مجله اینترنتی پریانا


پ.ن: یکی از امکانات جالب این بخش آن است که شما تنها با وارد کردن ISBN کتابهای خود می توانید آنها را به فهرست کتابخانه مجازی خود اضافه کنید و دیگر لازم نیست مشخصا ت آن را بنویسید. به نظرم این بخش از گوگل نیز به زودی فراگیر می شود و رقبا را کنار می زند.

۱۳۸۸ خرداد ۲۸, پنجشنبه

کدام را انتخاب می کنید؟


امروز روز عجيبي است. سالروز تولد «ارنستو چه گوارا» قهرمان تفنگ به دوش آرژانتني انقلاب کوبا، که بخاطر جذب نشدن به قدرت و آرماني ماندنش تا لحظه مرگ، يکي از قهرمانان هميشگي من است. «چه گوارا» نزديک به نيم قرن است نماد منحصر به فرد انقلابيون و جوانان عصيانگر عليه ديکتاتوري و نظام سرمايه داري است. و من که از ديروز تا بحال با اخبار شورشهاي خياباني روبرو هستم، نشسته ام و دارم به انقلابي ديگري فکر مي کنم که بدون کمک از اسلحه و خون ريزي بزرگترين دموکراسي دنيا را پايه ريزي کرد. منظورم «ماهاتما گاندي» است. و از اين متنفرم که بگويم شايد اين نظر من ناشي از پير شدنم است اما مسلماً کسب تجربه بيشتر و مطالعه بيشتر در اين فکرم بي تاثير نيست! شايد اگر بيست سال پيش بود و من يک دانشجوي جوان بود به راحتي جو گير مي شدم، به خيابان مي ريختم و حنجره خود را با دادن شعارهاي گوناگون پاره مي کردم و در نهايت مي ديدم که عده اي فرصت طلب و خرابکار با خسارت وارد کردن به اموال عمومي و خصوصي تمام شعارهاي ما را به لجن مي کشند و از آن به بعد بايد لقب خرابکار و ضد انقلاب و ضد مردمي بودن را هم تحمل کنم و مي ديديم بيگناه ترين افراد فقط به دليل حس مديريتي که داشته اند، به بدترين وجه تنبيه مي شدند. اين اتفاقي است که واقعاً در روزهاي دانشجويي براي من و دوستانم افتاد، هر چند مسئله ما بسيار کمتر رنگ و بوي سياسي داشت. اما از آن به بعد با خودم عهد بستم که هيچ گاه همراه جمعيت خشمگيني نشوم زيرا مي دانم که خشم کورکننده است و جز خرابي چيزي به بار نمي آورد.
مي گويند «تاريخ بهترين قاضي است» و با نگاه به دست پروده اين دو انقلابي مي توان گفت که تاثير گذاري کدام بيشتر بوده است. نظام سوسياليستي کوبا، هر چند از بعضي نظرها مثل تساوي خدمات اجتماعي بسيار جالب و غرور آفرين است، اما امروز بعنوان يک نظام ديکتاتوري به جهان معرفي مي شود زير از انتقاد مي ترسد. در عوض هندوستان هر چند امروز هم مثل گذشت بيشترين اختلاف طبقاتي را در خود دارد، اما هنوز که هنوز است بعنوان بزرگترين نظام دموکراسي دنيا شناخته مي شود و به نظر نمي رسد هيچ خللي در دموکراسي اين کشور عجايب با بيشترين تنوع قومي/زباني/ديني و مالي وجود داشته باشد.
هر چند يکي از اين دو مبارزه براي استقلال مي جنگيد و ديگري براي مبارزه با استبداد. اما هر دو در واقع در مقابل حکومتهاي خودشان قيام کرده بودند. هر کدام راه متفاوتي انتخاب کردند و حال که مدتها است از مرگ آنها مي گذرد، درخت انقلابشان ثمره ها متفاوتي به بار آورده است. ولي ما الان مي توانيم با نگاه به اين ثمره ها بگوييم که واقعا دوست داريم براي کدام يک مبارزه کنيم.

به همه دوستان در این دوران پر التهاب توصیه می کنم تاریخ بخوانند. تاریخ کشورهای مثل انگلیس، فرانسه، روسیه، آمریکا، هند و کوبا را مطالعه کنید. تاریخ اسپانیا و جنگهای داخلیش را بخوانید. بخوانید و از تاریخ عبرت بگیرید. بقول محسن مخملباف چه تضمینی هست که انقلاب جدید همان نتایج انقلاب قبلی را په بار نیاورد؟

کرم کتاب

پ.ن: این نوشته دو روز قبل آماده شده بود، اما تا امروز نتوانستم آن را ارسال کنم. از تاخیر پوزش می خواهم


۱۳۸۸ خرداد ۲۳, شنبه

گزارش کتاب «حمله عقاب»

نام کتاب: حمله عقاب
نام اصلی: Eagle Strike
نويسنده: آنتونی هوروویتس
مترجم: گیتا گرکانی
ناشر: کتاب لوک وابسته به انتشارات کاروان
نوبت چاپ: اول 1387
تعداد صفحه: 272 صفحه
شمارگان: 2000 نسخه
قیمت: 40,000 ريال
شابک: 3-041-175-964-978
بعد از خواندن کتاب «پرواز را به خاطر بسپار» آنقدر حالم بد بود، که به دنبال یک کتاب نوجوان پسند جدید رفتم. در میان کتابهای که از قبل خریده بودم، چشمم به کتاب «حمله عقاب» افتاد. این کتاب مدتها بود که توی صف بود. نویسنده آن را نمی شناختم و بدطبع قهرمان آن «آلکس رایدر» را هم نمی شناختم. وقتی کتاب را برداشتم کمی دلخور شدم، چون کتاب در واقع ماجرای چهارم قهرمان داستان بود. من همیشه دوست دارم داستانها را از اول بخوانم، بنابراین خواندن داستان از جلد چهارم چندان خوشآیند نیست. اما در هر صورت آن را خواندم.
«حمله عقاب» واقعاً یک داستان نوجوان پسند است. هر چند برای من کمی بچگانه بود. ایده آن کهنه و نخ نما بود. ثروتمندی که در پی تغییر دنیا بر اساس سلیقه های خودش است و قهرمانی که یک تنه به جنگ او می رود. پیش مقدمه کتاب، ماجرای دو آدمکش در جنگلهای آمازون است که تنها پس از فصل پایانی کتاب دليل وجودی آن را درک می کنید و اگر نه هیچ ارتباطی با دیگر فصول کتاب ندارد.
آلکس رایدر قهرمان داستان تنها شانزده سال دارد و الظاهر در داستانهای قبلی بعنوان یک جاسوس برای MI6 (ام.آی.6) یا همان سازمان جاسوسی انگلیس کار کرده است او از زمان کودکی و به طور نادانسته توسط عمویش برای جاسوسی تعلیم دیده است. در ابتدای داستان او در حال گذراندن تعطیلاتش به همراه خانواده دوست دخترش در سواحل جنوب فرانسه است که ناگهان یکی از قاتلهای حرفه ای دنیا را شناسائی می کند. از آنجا که در تعطیلات است موضوع را زیاد جدی نمی گیرد، اما وقتی یک بمب در اتاق کار پدر دوست دخترش منفجر می شود می فهمد که موضوع جدی است. این در حالی است که نه پلیس و نه ام.آی.6 حرفهایش را جدی نمی گیرند و او مجبور می شود خودش آستینهایش را بالا بزند.
از هر چه بگذریم باید بگویم که صحنه پردازی های کتاب بسیار خوب و زیبا بود. در واقع برای تهیه یک سناریو از روی این کتاب زحمت زیادی لازم نیست و این بخاطر نقل جزئیات از طرف نویسنده است. شاید نویسنده در زمان نوشتن کتاب بیشتر به دنبال فروش آن بعنوان یک سناریو بوده است.
وقتی این کتاب را می خواندم پیش خودم گفتم آخر یک پسر شانزده ساله چطور می تواند چنین کارهای را بکند. بعد یاد داستانی افتادم که وقتی خودم تنها 16 سال داشتم شروع به نوشتنش کردم. از اتفاق آن داستان هم درباره پسری بود که توسط سیا (CIA) از کودکی برای عملیات جاسوسی آموزش دیده بود! البته آن داستان را بیش از بیست سال پیش نوشتم پس آنتونی هوروویتس نمی تواند ادعا کند که از روی آیده او دزدی کردم! متاسفانه چون هیچ وقت داستان را منتشر نکردم و به جزء معدودی از دوستان کسی آن را نخوانده است من هم نمی توانم علیه آنتونی ادعای داشته باشم! اما اصل عنوان کردن این موضوع بخاطر این بود که بگویم وقتی در 16 سالگی فکر می کردم کسی می تواند اینکارها را بکند، چرا حال این موضوع برایم عجیب است!
به طور عجیبی دوتا از فصلهای این کتاب به دو تا از فصلهای کتاب خودم که اسمش را گذاشته بودم «ببرهای آواره» بسیار شبیه هم هستند. در یکی از فصلها قهرمان داستان که در حال فرار از دست جنایتکاران است خودش را بر روی سقف یک ساختمان بلند مرتبه و بدون راه فراری می بیند و مجبور می شود با سقوط آزاد خود را نجات بدهد و در فصل دیگری قهرمان داستان سر از یک میدان گاوبازی در می آورد و مجبور می شود با یک گاو نر به مبارزه بپردازد! که من هم دقیقا دو فصل مشابه در کتابم داشتم، هر چند راه حلهای من قدرتمندتر از نویسنده کتاب حاضر بود، اما راه حلهای نویسنده کتاب آلکس رایدر معقولتر بود! یک تفاوت اصلی دیگر هم در داستان من بود. من داستان را بصورت اول شخص حکایت می کردم، اما کتابهای آلکس رایدر به صورت سوم شخص روایت می شود.
در مجموع کتاب برایم خاطره های را زنده کرد که فراموش کرده بودم و برای نوشتن داستان جدیدیم مصمم تر شدم. پس آقای آنتونی هوروویتس منتظر باش تا ببینی قهرمان جدید من چطور پا به جاهای می گذارد که هیچ قهرمانی تا بحال نگذاشته است!
با توجه به اینکه من تنها یک کتاب آلکس رایدر خواندم؛ اما فکر کنم از روی همین کتاب بتوانم سری ماجراهای وی را کتاب مناسبی برای نوجوانان تشخیص بدهم و توصیه کنم اگر می خواهید کتابی به نوجوانان اطراف خود هدیه بدهید، این کتاب را فراموش نکنید.
شاد و كتاب‌خوان باشيد،
كرم كتاب

پ.ن: وقتی به دنبال نویسنده کتاب در اينترنت می گشتم، متوجه شدم وی نویسنده «گروشام گرینج» و «جام نحس» هم هست. که به عقيده من آیده آن احتمالاً نقطه شروعی برای «جی.کی.رولينگ» نويسنده مجموعه «هری پاتر» بوده است!
درباره نويسنده به فارسی
وب سایت اصلی نويسنده

۱۳۸۸ خرداد ۱۹, سه‌شنبه

روزی که چارلز دیکنز درگذشت

«چارلز ديكنز» نويسنده و روزنامه نگار انگليسي نهم ژوئن سال 1870 در 58 سالگي درگذشت و 15 داستان طولاني و دهها داستان كوتاه از خود به يادگار گذارد.

ديكنز كه دوران كودكي را در فقر گذرانده بود در داستانهايش كوشيده است جهاني بسازد كه در آن از فقر و حرمان اثري نباشد. اصحاب فكر وي را متفكري توصيف كرده اند كه از طريق داستانهاي تخيلي كوشيده است عقايد فلسفي خود را مطرح و توجيه كند. تعريف خاص ديکنز از واژه «شارلاتان» خواندني است كه از نيمه قرن بيستم به اين طرف مصداق و مشابه بيشتري يافته است. به گفته ديكنز، شارلاتان كسي است كه با مغالطه، هياهو، جنجال و گاهي پرخاشگري بكوشد كه حقايق به طور لحظه اي و سطحي پنهان بمانند. وي توصيه كرده است كه در قبال چنين شخصي بايد احتياط را از دست نداد.

منبع «تاريخ روزانه ایرانیان»

پ.ن: اولین اسمی که بعد از تعریف کلمه شارلاتان به ذهنتان رسید کی بود؟