۱۳۸۸ خرداد ۲۳, شنبه

گزارش کتاب «حمله عقاب»

نام کتاب: حمله عقاب
نام اصلی: Eagle Strike
نويسنده: آنتونی هوروویتس
مترجم: گیتا گرکانی
ناشر: کتاب لوک وابسته به انتشارات کاروان
نوبت چاپ: اول 1387
تعداد صفحه: 272 صفحه
شمارگان: 2000 نسخه
قیمت: 40,000 ريال
شابک: 3-041-175-964-978
بعد از خواندن کتاب «پرواز را به خاطر بسپار» آنقدر حالم بد بود، که به دنبال یک کتاب نوجوان پسند جدید رفتم. در میان کتابهای که از قبل خریده بودم، چشمم به کتاب «حمله عقاب» افتاد. این کتاب مدتها بود که توی صف بود. نویسنده آن را نمی شناختم و بدطبع قهرمان آن «آلکس رایدر» را هم نمی شناختم. وقتی کتاب را برداشتم کمی دلخور شدم، چون کتاب در واقع ماجرای چهارم قهرمان داستان بود. من همیشه دوست دارم داستانها را از اول بخوانم، بنابراین خواندن داستان از جلد چهارم چندان خوشآیند نیست. اما در هر صورت آن را خواندم.
«حمله عقاب» واقعاً یک داستان نوجوان پسند است. هر چند برای من کمی بچگانه بود. ایده آن کهنه و نخ نما بود. ثروتمندی که در پی تغییر دنیا بر اساس سلیقه های خودش است و قهرمانی که یک تنه به جنگ او می رود. پیش مقدمه کتاب، ماجرای دو آدمکش در جنگلهای آمازون است که تنها پس از فصل پایانی کتاب دليل وجودی آن را درک می کنید و اگر نه هیچ ارتباطی با دیگر فصول کتاب ندارد.
آلکس رایدر قهرمان داستان تنها شانزده سال دارد و الظاهر در داستانهای قبلی بعنوان یک جاسوس برای MI6 (ام.آی.6) یا همان سازمان جاسوسی انگلیس کار کرده است او از زمان کودکی و به طور نادانسته توسط عمویش برای جاسوسی تعلیم دیده است. در ابتدای داستان او در حال گذراندن تعطیلاتش به همراه خانواده دوست دخترش در سواحل جنوب فرانسه است که ناگهان یکی از قاتلهای حرفه ای دنیا را شناسائی می کند. از آنجا که در تعطیلات است موضوع را زیاد جدی نمی گیرد، اما وقتی یک بمب در اتاق کار پدر دوست دخترش منفجر می شود می فهمد که موضوع جدی است. این در حالی است که نه پلیس و نه ام.آی.6 حرفهایش را جدی نمی گیرند و او مجبور می شود خودش آستینهایش را بالا بزند.
از هر چه بگذریم باید بگویم که صحنه پردازی های کتاب بسیار خوب و زیبا بود. در واقع برای تهیه یک سناریو از روی این کتاب زحمت زیادی لازم نیست و این بخاطر نقل جزئیات از طرف نویسنده است. شاید نویسنده در زمان نوشتن کتاب بیشتر به دنبال فروش آن بعنوان یک سناریو بوده است.
وقتی این کتاب را می خواندم پیش خودم گفتم آخر یک پسر شانزده ساله چطور می تواند چنین کارهای را بکند. بعد یاد داستانی افتادم که وقتی خودم تنها 16 سال داشتم شروع به نوشتنش کردم. از اتفاق آن داستان هم درباره پسری بود که توسط سیا (CIA) از کودکی برای عملیات جاسوسی آموزش دیده بود! البته آن داستان را بیش از بیست سال پیش نوشتم پس آنتونی هوروویتس نمی تواند ادعا کند که از روی آیده او دزدی کردم! متاسفانه چون هیچ وقت داستان را منتشر نکردم و به جزء معدودی از دوستان کسی آن را نخوانده است من هم نمی توانم علیه آنتونی ادعای داشته باشم! اما اصل عنوان کردن این موضوع بخاطر این بود که بگویم وقتی در 16 سالگی فکر می کردم کسی می تواند اینکارها را بکند، چرا حال این موضوع برایم عجیب است!
به طور عجیبی دوتا از فصلهای این کتاب به دو تا از فصلهای کتاب خودم که اسمش را گذاشته بودم «ببرهای آواره» بسیار شبیه هم هستند. در یکی از فصلها قهرمان داستان که در حال فرار از دست جنایتکاران است خودش را بر روی سقف یک ساختمان بلند مرتبه و بدون راه فراری می بیند و مجبور می شود با سقوط آزاد خود را نجات بدهد و در فصل دیگری قهرمان داستان سر از یک میدان گاوبازی در می آورد و مجبور می شود با یک گاو نر به مبارزه بپردازد! که من هم دقیقا دو فصل مشابه در کتابم داشتم، هر چند راه حلهای من قدرتمندتر از نویسنده کتاب حاضر بود، اما راه حلهای نویسنده کتاب آلکس رایدر معقولتر بود! یک تفاوت اصلی دیگر هم در داستان من بود. من داستان را بصورت اول شخص حکایت می کردم، اما کتابهای آلکس رایدر به صورت سوم شخص روایت می شود.
در مجموع کتاب برایم خاطره های را زنده کرد که فراموش کرده بودم و برای نوشتن داستان جدیدیم مصمم تر شدم. پس آقای آنتونی هوروویتس منتظر باش تا ببینی قهرمان جدید من چطور پا به جاهای می گذارد که هیچ قهرمانی تا بحال نگذاشته است!
با توجه به اینکه من تنها یک کتاب آلکس رایدر خواندم؛ اما فکر کنم از روی همین کتاب بتوانم سری ماجراهای وی را کتاب مناسبی برای نوجوانان تشخیص بدهم و توصیه کنم اگر می خواهید کتابی به نوجوانان اطراف خود هدیه بدهید، این کتاب را فراموش نکنید.
شاد و كتاب‌خوان باشيد،
كرم كتاب

پ.ن: وقتی به دنبال نویسنده کتاب در اينترنت می گشتم، متوجه شدم وی نویسنده «گروشام گرینج» و «جام نحس» هم هست. که به عقيده من آیده آن احتمالاً نقطه شروعی برای «جی.کی.رولينگ» نويسنده مجموعه «هری پاتر» بوده است!
درباره نويسنده به فارسی
وب سایت اصلی نويسنده

0 نظرات: