۱۳۸۷ شهریور ۷, پنجشنبه

گزارش کتاب «اسکندر»



نام کتاب: اسکندر

  • جلد اول: فرزند یک رويا
  • جلد دوم: شن های آمن
  • جلد سوم: آخر دنيا
نام اصلی: Alexandros
نويسنده: والریو ماسیمو مانفردی
مترجم: فریده مهدوی دامغانی
ناشر: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی
نوبت چاپ: اول، پاییز 1382
تعداد صفحه: جلد اول 479 صفحه، جلد دوم 572 صفحه، جلد سوم 711 صفحه
شمارگان: 3000 نسخه
قیمت: 75,000 ريال
شابک: 964-422-635-6

اسکندر در تاريخ غرب يک قهرمان است و بسیار محبوب زیرا او تنها کسی است که توانست بالاخره حریف ایرانیان بشود و کشور آنها را تصرف کند. کاری که امپراطوری روم و بریتانیا و روس و حتی عثمانی در اوج قدرتشان هیچگاه نتوانستند بکنند! بر این اساس افسانه سرائی های فراوانی در باره او شده است و لقب اسکندر کبیر را به او داده اند. اما از طرف دیگر گذشتگان ما نیز بیکار ننشسته اند و با مهارت عجیبی اسکندر را از آن خودشان کردند!
از آنجا که اين کتاب از نویسنده ای غربی است، بنابراین بر اساس روایت غربی تعریف شده است. در جلد اول کتاب با نام «فرزند یک رويا» سرگذشت وی از قبل از تولد تا به دست آوردن فرماندهی کل یونان روایت می شود. همانطور که می شد انتظار داشت، بر اساس این روایت اسکندر هر چند بر اثر همآغوشی فلیپ مقدونی که خود را از نسل هرکول می داند و المپیاس همسرش که خود را از نسل آشیل می داند، به وجود می آيد، اما همان شب مادر اسکندر می بیند که با یکی از خدایان یونان که به صورت ماری درآمده است، هم آغوش شده است! و به اين ترتيب اسکندر را فرزند خدایان می داند نه فلیپ! (اين را داشته باشید، تا به روایت ایرانی برسیم!)
بدطبع اسکندر کودکی را در آغوش پدر و دیگر سردارانش و زیر مراقبت مادرش به همراه تعدادی از بچه گان اشراف زاده بدون هیچ مشکلی می گذراند! اما دوران نوجوانی دوران پر دردسریست. پدر برای آموزش او، وی را زیر نظر یکی از معروفترین دانشمندان آن دوره یعنی ارسطو قرار می دهد و خود در پی فتح کشور یونان است! اسکندر زیر نظر ارسطو رشد می کنند و دانش روز را فرا می گیرد! و با اصول حکمرانی و دموکراسی آتنی آشنا می شود! این در حالی است که پدرش بعنوان یک دیکتاتور مشغول سرکوب آتنی ها و متحدانش است!
بازگشت اسکندر از تبعیدگاه آموزشی خود، در حالی صورت می گیرد که یک ماجرای درون خانوادگی در حال شکل گرفتن است. پدر که تا کنون همسران و کنیزان بسیار را در کنار خود داشته است، در پی ازدواج با دختر یکی از نجبای دربارش است و مادر که می داند اين ازدواج ممکن است مشکلاتی برای وارث تاج و تخت بوجود بیاورد، مخالف است!
نتیجه اینکه اسکندر این وسط گرفتار می شود و اینبار به همراه یکی از دوستانش به صورت فراری به میان اقوام شمالی فرار می کند! ماجرا بالاخره به آشتی پدر و پسر می انجامد. اما توطئه ای در کار است که در آن به ناگاه فلیپ کشته می شود و بالافاصله پس از آن فرزند پسر زن جدید فلیپ نیز کشته می شود! البته واضح و روشن است که این توطئه ها نمی تواند کار اسکندر باشد! بلکه دشمنان پدر که بعدها می فهمیم از ایرانیان هستند، و همچنین دستهای پنهان مادر در کار است تا اسکندر به تاج و تخت برسد!
دشمنان یونانی فلیپ که فکر می کنند با روی کار آمدن نوجوانی در مقدونی، می توانند آن را مثل یک کیک خامه ای بخورند، به تکاپو می افتند. اما اسکندر به عنوان یک نابغه جنگی خیلی زود همه آنها را شکست می دهد و به زودی به مقام سر فرماندهی یونان می رسد. این در حالی است که در آرزوی سفر به سرزمینهای شرقی می سوزد!
نویسنده در جلد دوم «شن های آمن» به داستان جنگهای خاور نزدیک اسکندر و مصر می پردازد. اسکندر که به مقام سر فرماندهی یونان رسیده است، پیشنهاد می دهد که لشکر از یونانی به بازپس گیری مستعمرات آسیایی یونان که مدتها پیش به دست هخامنشیان افتاده است، بفرستد. البته متحدان یونانیش توان مخالفت ندارند و بنابراین به زودی اسکندر و لشکريانش وارد آسیای صغیر می شوند و نقاط شرقی را فتح می کنند. و با ساتراپهای ایرانی و فرماندهان آنها در گیر می شوند.
البته راوی داستان از آنجا که فرمانده ایرانی که در خور مقابل با اسکندر باشد نمی شناسد، دست به دامان مزدوران یونانی می شود و از ميان مزدورانی یونانی که در خدمت ارتش ایرانی هستند فرماندهی بیرون می کشد به نام «ممنن» تا در مقابل یونانی پیروز نقش شکست خورده مغرور را بازی کند! این در حالی است که «آریوبرزن» در نقش یک فرمانده ترسو و شکنجه گر ظاهر می شود! البته سردار یونانی مزدور ایرانی نیز توسط بمب بیولوژیکی ارسطو بیمار شده و می میرد تا اسکندر که عاشق همسر ایرانی اوست به خواسته دلش برسد!
هر جا فرماندهان ایرانی دست به مقاومت می زنند از آنها دیوهای ساخته می شود که اسکندر برای نابودی انها باید یک شهر را نابود کند! غزه شهری که هیچ گاه در طول تاریخ رنگ یک قرن آرامش را ندیده است یکی از این پرده ها را به نمایش می گذارد و فرمانده آن دلیرانه مقاومت می کند! البته اسکندر کبیر مثل هر دلاور دیگری از دلاوری خوشش می آيد، اما در یک لحظه مستی فرمانده مغلوب را می کشد و بعد افسوسش را می خورد!
با فتح خاور نزدیک دروازه های بی دفاع مصر در مقابل اسکندر باز می شود و از آنجا که یونان و مصر دو تمدن خواهر هم محسوب می شوند، آمون، خدای مصر نیز به بالافاصله اسکندر را به فرزندی قبول می کند!
اما جلد سوم یا «آخر دنيا» پر ماجرا ترین جلد است. سرگذشت شکست دوباره داریوش سوم و لشکریانش در مقابل اسکندر، سرگذشت فتح پایتختهای چندگانه ایران (بابل و شوش و هگمتانه و پارسه)، سرگذشت فتح حرم 365 زنه داریوش، سرگذشت عشق و عاشقی اسکندر با دختران داریوش و سرگذشت فتح خوارزم و افغانستان و هند، سرگذشت توطئه های دوستان سابق و فرماندهان قدیمی اسکندر و سرگذشت سربازان شورشی اسکندر و بالاخره داستان سفر بازگشت اسکندر و مرگ او، همه و همه اگر از تاریخ اطلاعی نداشته باشید، برای شما جالب است.
اما، اما، اگر کمی تاریخ خوانده باشید، دروغهای شاخ دار راوی داستان که درخور مورخان دوران اسکندر است، و نه تاریخی نویسان جدید، برایتان تاسف آور است.
در یک کلام بايد بگویم من کاملاً تعجب کردم که چگونه وزارت ارشاد زمان آقای خاتمی خود دست به انتشار این کتاب زده است. باز اگر یکی از ناشران چنین کتابی را چاپ کرده بود، قابل قبول بود. اما این کتاب سر تا پا دروغ واقعاً لایق چاپ توسط وزارت ارشاد زمان آقای خاتمی نیست!
اسکندر یک سردار جنگی نابغه بود که توانست با تکیه به روشهای جنگ یونانی و استفاده از سوارنظام سبک اسلحه و پیاده نظام نيزه دار و چریک های همه کاره قسمت بزرگی از دنیای آن زمان را فتح کند. همانطور که گفتم تاریخ نویسان قدیم و جدید غربی از وی پهلوانی ساختند که توانست غول شرقی را به زانو در بیاورد. اما مسلماً وی بعنوان یک شخص حقیقی دارای مشکلات بوده است که همه این داستان پردازان به نوعی از آن گذشته اند! بی رحمی او، مست کردن مداوم او، خود پسندی او، شهوت رانی او و از همه مهمتر خودکامه بودن وی چیزی است که شما در این داستان نمی بینید ، اما می فهمید! چون آنقدر قوی است که حتی داستان پرداز عاشق اسکندر نیز نمی تواند از روایات کردن داستانهای کم رنگ شده آن بگذرد! داستانهای مثل فتح غزه و یا پارسه بی دفاع، به یغما بردن آرامگاه کوروش کبیر و آتش زدن تخت جمشید و ..... جالب است بدانید که حتی دوستان همراه اسکندر نیز که تاریخ روزبه روز لشکرکشی او را می نویسند، او را بعنوان یک خودکامه ظالم محکوم می کنند!
من بعد از خواندن اين داستان مدتها صبر کردم تا بتوانم بر قلمم کنترل داشته باشم و شرحی بی طرفانه بر آن بنویسم. حداقل اگر نویسنده کمی بیشتر به آریوبرزن فرمانده ایرانی و دلیر ما ، به مقاومت جانانه قبایل تاجیک و پشتون و سرگذشت افسران بلندپایه ایرانی که شمشیرشان را در خدمت اسکندر قرار دادند، پرداخته بود، شاید اینقدر عصبانی نمی شدم که در فکر انتقام از این اسکندر باشم! اما از آنجا که نویسنده غربی، مثل یونانیان آن زمان، ایرانیان را بربر می دانسته است، بنابراین فرمانده یک مشت بربر از دید او لیاقت قهرمانی نداشته است و خیلی سریع به نبردهای او پرداخته است و مثل یک یاغی او را کشته است! من خیلی فکر کردم که چطور از اسکندر انتقام بگیرم اما در نهایت بهتر دیدم من هم به تاریخ نویسان و ادبای قدیم خودمان، اقتباس کنم و داستان اسکندر را به گونه ای دیگر برایتان روایت کنم!
نکته مهم ، کلیدی و اساسی داستان زندگی اسکندر، راز تولد اوست. هر چند اسکندر در این داستان فرزند فلیپ معرفی شده است، اما در روایاتی دیگری از غربیان، اسکندر فرزند افسری مصری/ایرانی است و نوه فلیپ می باشد و در روایات ایرانی اسکندر فرزند دارا یا همان داریوش کبیر است! این روایت ایرانی به شکلهای مختلفی در ادبیات ما تکرار شده است. از شاهنامه بگیرید تا انبوه داراب نامه ها و اسکندر نامه ها! همه و همه به همین روایات چسبیده اند و اسکندر را فرزند داریوش کبیر می دانند! بنابراین وقتی اسکندر به ایران لشکر کشی می کند، تنها یک وارث تاج و تخت در مقابل یک وارث تاج و تخت دیگر قد علم کرده است و در اين میان آن کسی که لایق تر است، یعنی اسکندر پیروز می شود! از انجا به بعد اسکندر یک پهلوان ایرانی است که فتح دیگر کشورهای می رود! و حتی جاهای که در زندگی واقعیش نتوانسته فتح کند و داستان پردازن غربی نیز از آن خبری نداشته اند به دست پر توان داستان پردازان ایرانی توسط اسکندر فتح می شود، من که به شخصه از طرفداران پر و پا قرص داراب نامه ها و اسکندر نامه ها هستم می دانم که طبق این روایات اسکندر تنها کسی بوده است که جدا از ایران، مصر و یونان توانسته است یمن و عربستان و روم و چین و ماچین و سراندیب و آفریقا و فرنگ را فتح کند و سالها قبل از ملوانان کشتی ماژلان توانسته است دور دنیا را بگردد و از شرق به غرب برود! واقعیت این است که حکومت 100 ساله یونانیان بر ایران نمی تواند باعث این علاقه عجیب داستان سرایان ایرانی به اسکندر باشد و حتماً اسکندر به نوعی توانسته است علاقه ایرانیان هم زمان خود را جلب کند. شاید یکی از دلایل آن جنگآوری وی باشد و این که مانند کوروش کبیر خود به شخصه در صفوف اول لشکرکشی ها قرار می گرفت به جائی اینکه مثل شاهان فاسد هخامنشی در چادر حرم سرا به فرماندهی جنگ بپردازد!
واقعیت این است که در دو سوی این داستان دو تمدن داستان گو قرار دارند! یونانیها می خواهند با اسکندر تاوان تمام تحقیرهای که ایرانیان بر آنها رو داشته اند را بگیرند و ایرانیان می خواهند صفات برجسته اسکندر مانند جنگاوری او را به خود انتساب بدهند! و بیچاره اسکندر که این وسط مانده است! البته به طور مسلم اسکندر در دوره زندگی مشترک خود با پدرش به شدت مورد بی مهری فلیپ واقع شده بود و بارها توسط فلیپ تکذیب می شود! اين نشانه ای از آن باشد که به طور حتم راز تولد اسکندر چیزی غیر از آن است که اين نویسنده مطرح کرده است.
در پایان ذکر چند نکته جالب است:
• قدرت مند بودن اسکندر چنان بوده است که حتی امروزه نیز ایرانیان برای تعریف از یک شخص قدرتمند او را سکندر می نامند! هر چند چنین شخصی الزاماً واجد شرایط پهلوانی و جوانمردی نیست!
• هر چند در این کتاب اسکندر می توان افغانها را شکست بدهد، اما در واقع این افغانها بودند که اسکندر را شکست دادند و چنان ضرباتی بر لشکر فرسوده اسکندر وارد کردند که او هیچگاه نتوانست به هند حمله کند و به فکر برگشت افتاد!
• در روایات یونانی اسکندر با دختران داریوش ازدواج می کند تا پادشاهی خود را بر ایران مسلم کند. در روایات ایرانی دختران داریوش در نقش آخرین خط دفاعی ایران ظاهر می شوند و هزاران پهلوانی می کنند و شکستها بر لشکر یونان وارد می کنند و حتی در جنگ تن به تن و کشتی اسکندر را شکست می دهند! آخر سر عاشق چهره اسکندر می شوند و اسکندر به حیله به آنها دست می يابد! جالبترین نمونه از این میان البته بوران دخت یا دختر سبیل دار است که شرح آن در اسکندر نامه ها آمده است و بعداً همین دختر است که سرزمینهای مختلف را برای اسکندر فتح می کند و اسکندر فقط به دنبال او از این کشور به آن کشور می رود!
• هر چند در تاریخ مشهور است که اسکندر هم جنس باز بوده است، اما نویسنده ایتالیایی داستان، برای اسکندر صفی از زنان ترتیب می دهد که اسکندر عشقی آسمانی به همه آنها دارد! این در حالی است که تعدد زنان داریوش سوم که از حیله های سیاسی آن دوره بوده است به مسخره گرفته شده است! در صورتی که کمی قبل تر اشاره می شود فیلپ پدر اسکندر نیز چنین روالی را پیش گرفته بوده است و حتی خود اسکندر نیز همین روال را پیش می گیرد! فقط هر کس بامش بیشتر برفش بیشتر و مسلماً بام پادشاه ایران آن موقع خیلی بزرگ بوده است!
• در تمام طول کتاب بارها به شرافت و نجابت ایرانیان اشاره شده است و می دانيم تاریخ نویسان یونان قدیمی نیز به دفعات ایرانیان را سرمشق شرافت، نجابت و شجاعت دانسته اند.

در پایان توصیه می کنم به جای اینجور کتابهای غرب زده، بهتر است از اسکندرنامه های خودمان مطالعه کنیم و لذت ببریم و یا کتابهای تاریخ را در مورد اسکندر بخوانید و بر دانش خودتان اضافه کنید. و همينجا اعتراف می کنم اگر نام دکتر فریده مهدوی دامغانی بعنوان مترجم پای این کتاب نبود من هم احتمالا آن را نمی خواندم!

شاد و كتاب‌خوان باشيد،
كرم كتاب


صد اثر برتر داستانی دنیا

روزنامه گاردین ليستی تحت عنوان بهترین کتابهای تمام زمانها چاپ کرده است که فارق از اشکالات آن برای مطالعه بد نیست. البته این لیست هیچگونه ترتیب و یا اولویتی ندارد. اصل خبر را می توانيد در روزنامه گاردین مطالعه کنید. قدیمیترین اثر این مجموعه با قدمت بیش از 1800 سال قبل از میلاد مسیح حماسه گیل گمش از خاورمیانه است و جدیدترین را من نتوانستم پیدا کنم چون لیست فاقد تاریخ چاپ کتابها است.
وجود بچه های نیمه شب اثر سلمان رشدی نشان می دهد که این لیست زیادهم نباید بیغرض باشد و اگر کمی بدبین باشیم، ریشه های اختلاف برانگیز دیگری هم می بینیم مثلا کتاب The Book of Job که بخشی از کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان محسوب می شود و قدمتش به 600 سال قبل از میلاد مسیح می رسد، بعنوان کتابی از کشور اسرائیل مطرح می شود! در این صورت حماسه گیل گمش هم باید اثری از عراق مطرح می شد نه خاورمیانه! حال بماند که مثنوی مولانا جلال الدین بلخی هم به خاطر تولد در بلخ جزو کتابهای افغانستان مطرح شده است!
از ایران در این لیست بوستان سعدی و هزار و یک شب آمده است که البته دومی به صورت مشترک با مصر و هند و عراق است! جالب اینجاست که شیخ مشرف الدین سعدی دقیقاً زیر سلمان رشدی قرار گرفته است!
پر کارترین نویسنده داستایوسکی با چهار کتاب جنایات و مکافات، ابله، تسخیرشدگان و برادران کارامازوف است و بعد از او تولستوی با سه اثر جنگ و صلح، آناکارینا و مرگ ایوان ایلیچ و بقیه داستانها و شکسپیر با هملت، شاه لیر و اوتلو و ساموئل بکت ایرلندی با مولوی، مالون می میرد و نام ناپذیر هستند!
انتخاب لیست اینچنینی بسیار مشکل است اما به نظر جای شاهنامه از فردوسی و داستان یوسف از قران و همچنین ارباب حلقه و دیوید کاپرفیلد از چارلز دیکنز و سری بنیاد از ایزاک اسیموف و ماجراهای شرلوک هلمز از سر آرتور کونان دویل در این لیست واقعاً خالی است!
اما لیست کتابها از قرار زیر است:

Chinua Achebe, Nigeria, (b. 1930), Things Fall Apart
Hans Christian Andersen, Denmark, (1805-1875), Fairy Tales and Stories
Jane Austen, England, (1775-1817), Pride and Prejudice
Honore de Balzac, France, (1799-1850), Old Goriot
Samuel Beckett, Ireland, (1906-1989), Trilogy: Molloy, Malone Dies, The Unnamable
Giovanni Boccaccio, Italy, (1313-1375), Decameron
Jorge Luis Borges, Argentina, (1899-1986), Collected Fictions
Emily Bronte, England, (1818-1848), Wuthering Heights
Albert Camus, France, (1913-1960), The Stranger
Paul Celan, Romania/France, (1920-1970), Poems.
Louis-Ferdinand Celine, France, (1894-1961), Journey to the End of the Night
Miguel de Cervantes Saavedra, Spain, (1547-1616), Don Quixote
Geoffrey Chaucer, England, (1340-1400), Canterbury Tales
Anton P Chekhov, Russia, (1860-1904), Selected Stories
Joseph Conrad, England,(1857-1924), Nostromo
Dante Alighieri, Italy, (1265-1321), The Divine Comedy
Charles Dickens, England, (1812-1870), Great Expectations
Denis Diderot, France, (1713-1784), Jacques the Fatalist and His Master
Alfred Doblin, Germany, (1878-1957), Berlin Alexanderplatz
Fyodor M Dostoyevsky, Russia, (1821-1881), Crime and Punishment; The Idiot; The Possessed; The Brothers Karamazov
George Eliot, England, (1819-1880), Middlemarch
Ralph Ellison, United States, (1914-1994), Invisible Man
Euripides, Greece, (c 480-406 BC), Medea
William Faulkner, United States, (1897-1962), Absalom, Absalom; The Sound and the Fury
Gustave Flaubert, France, (1821-1880), Madame Bovary; A Sentimental Education
Federico Garcia Lorca, Spain, (1898-1936), Gypsy Ballads
Gabriel Garcia Marquez. Colombia, (b. 1928), One Hundred Years of Solitude; Love in the Time of Cholera
Gilgamesh, Mesopotamia (c 1800 BC).
Johann Wolfgang von Goethe, Germany, (1749-1832), Faust
Nikolai Gogol, Russia, (1809-1852), Dead Souls
Gunter Grass, Germany, (b.1927), The Tin Drum
Joao Guimaraes Rosa, Brazil, (1880-1967), The Devil to Pay in the Backlands
Knut Hamsun, Norway, (1859-1952), Hunger.
Ernest Hemingway, United States, (1899-1961), The Old Man and the Sea
Homer, Greece, (c 700 BC), The Iliad and The Odyssey
Henrik Ibsen, Norway (1828-1906), A Doll's House
The Book of Job, Israel. (600-400 BC).
James Joyce, Ireland, (1882-1941), Ulysses
Franz Kafka, Bohemia, (1883-1924), The Complete Stories; The Trial; The Castle Bohemia
Kalidasa, India, (c. 400), The Recognition of Sakuntala
Yasunari Kawabata, Japan, (1899-1972), The Sound of the Mountain
Nikos Kazantzakis, Greece, (1883-1957), Zorba the Greek
DH Lawrence, England, (1885-1930), Sons and Lovers
Halldor K Laxness, Iceland, (1902-1998), Independent People
Giacomo Leopardi, Italy, (1798-1837), Complete Poems
Doris Lessing, England, (b.1919), The Golden Notebook
Astrid Lindgren, Sweden, (1907-2002), Pippi Longstocking
Lu Xun, China, (1881-1936), Diary of a Madman and Other Stories
Mahabharata, India, (c 500 BC).
Naguib Mahfouz, Egypt, (b. 1911), Children of Gebelawi
Thomas Mann, Germany, (1875-1955), Buddenbrook; The Magic Mountain
Herman Melville, United States, (1819-1891), Moby Dick
Michel de Montaigne, France, (1533-1592), Essays.
Elsa Morante, Italy, (1918-1985), History
Toni Morrison, United States, (b. 1931), Beloved
Shikibu Murasaki, Japan, (N/A), The Tale of Genji Genji
Robert Musil, Austria, (1880-1942), The Man Without Qualities
Vladimir Nabokov, Russia/United States, (1899-1977), Lolita
Njaals Saga, Iceland, (c 1300).
George Orwell, England, (1903-1950), 1984
Ovid, Italy, (c 43 BC), Metamorphoses
Fernando Pessoa, Portugal, (1888-1935), The Book of Disquiet
Edgar Allan Poe, United States, (1809-1849), The Complete Tales
Marcel Proust, France, (1871-1922), Remembrance of Things Past
Francois Rabelais, France, (1495-1553), Gargantua and Pantagruel
Juan Rulfo, Mexico, (1918-1986), Pedro Paramo
Jalal ad-din Rumi, Afghanistan, (1207-1273), Mathnawi
Salman Rushdie, India/Britain, (b. 1947), Midnight's Children
Sheikh Musharrif ud-din Sadi, Iran, (c 1200-1292), The Orchard
Tayeb Salih, Sudan, (b. 1929), Season of Migration to the North
Jose Saramago, Portugal, (b. 1922), Blindness
William Shakespeare, England, (1564-1616), Hamlet; King Lear; Othello
Sophocles, Greece, (496-406 BC), Oedipus the King
Stendhal, France, (1783-1842), The Red and the Black
Laurence Sterne, Ireland, (1713-1768), The Life and Opinions of Tristram Shandy
Italo Svevo, Italy, (1861-1928), Confessions of Zeno
Jonathan Swift, Ireland, (1667-1745), Gulliver's Travels
Leo Tolstoy, Russia, (1828-1910), War and Peace; Anna Karenina; The Death of Ivan Ilyich and Other Stories
Thousand and One Nights, India/Iran/Iraq/Egypt, (700-1500).
Mark Twain, United States, (1835-1910), The Adventures of Huckleberry Finn
Valmiki, India, (c 300 BC), Ramayana
Virgil, Italy, (70-19 BC), The Aeneid
Walt Whitman, United States, (1819-1892), Leaves of Grass
Virginia Woolf, England, (1882-1941), Mrs. Dalloway; To the Lighthouse
Marguerite Yourcenar, France, (1903-1987), Memoirs of Hadrian

از حرف و حدیثها اگر بگذریم، به همه دوستان توصیه می کنم حتما این کتابها را مطالعه کنند.

کتابخوان باشید
کرم کتاب

پ.ن: اگر کسی لیست ترجمه شده پیدا کرد، حتما بگوید تا آن را در اینجا بزنم.
پ.ن.2: اگر کسی وقت اضافه دارد تعداد کتابهای هر کشور را هم بشمارد، ببینیم کدام کشور بیشترین آثار را به ادبیات دنیا هدیه کرده است.

۱۳۸۷ مرداد ۲۳, چهارشنبه

مقاومت ایرانی

بیست و یکم مرداد ماه، سالروز مبارزه لشکریان اسکندر و آريو برزن بود. آريوبرزن يکی از سرداران ارتش ایران بود که جانانه در مقابل لشکریان ده ها برابر اسکندر ایستاد و به همراه مردانش جانشان را برای ایران و حفاظ از ایران فدا کرد. یونانیان برای قهرمان مشابه خود لئونیداس یکم که در مقابل لشکر خشایارشاه مقاومت کرد، دهها صفحه سیاه کردند و مدتها داستان، نمایشنامه ساختند و حتی امروزه تمدن غرب بعنوان میراث خوار آنها هنوز به اینکار مشغول است و با ساخت فیلمهای مجهولی مانند 300 این قهرمان را بزرگ و بزرگتر می کند. اما کمتر ایرانی است که در مورد آريوبرزن مطلب بداند و آن مقدار کمی هم که می دانيم از تعریف یونانیان است که در مقابل شجاعت و دلاوری این شیر مرد بیشه ایران کم آوردند و دست به تعریف از او زدند. امروزه تنگه ای که لئونیداس در آن دست به حمله زد و در آنجا کشته شد، يک گردشگاه تاریخی است که هزاران نفر در سال از آن دیدن می کنند. اما ما حتی از محل دقیق نبرد و یا محل قبر قهرمان خود با خبر نیستم. واقعاً وای بر ما. وای بر ما. وای بر ما.
یادمان باشد که اگر ما خود قهرمانانمان را بزرگ نگه داریم، دیگران این کار را برایمان نمی کنند. اگر در توان من بود، حتماً سعی می کردم فیلمی از این قهرمان و نبرد او بسازم. اما فعلاً دستم کوتاه است و تنها می توانم یادش را در این وبلاگ زنده نگه دارم.
و بگویم آريوبرزن، آسوده باش، هر چند ایران بارها دچار حاکمان فاسد و نادان شده است، اما همیشه دلاوران دارد که با جان و دل از آن دفاع کنند. یاد او و تک تک سربازان گمنام و دلیرش پاینده باد.
برای آشنائی بیشتر با وی می توانيد به پيوندهای زیر مراجعه کنید:
آريوبرزن در ویکیپدیا فارسی
نقشه محل جنگ و شرح مختصر آن
آريوبرزن که بود؟
محل احتمالی نبرد

شاد و کتاب خوان باشید
کرم کتاب

۱۳۸۷ مرداد ۲۱, دوشنبه

گزارش کتاب «مرد داستان فروش»


نام کتاب: مرد داستان فروش
نام اصلی: Der geschichetenerkauter: roman
نویسنده: یوستین گاردر Jostein Gaarder
مترجم: مهوش خرمی پور
ناشر: کتابسرای تندیس
نوبت چاپ: دوم
1386
تعداد صفحه: 240 صفحه
شمارگان: 2000 نسخه
قیمت: 28,000 ریال
شابک: 0-575789-964-978
اولين بار با کتاب «دنيای سوفی» با نویسنده اين کتاب آشنا شدم. دنيای سوفی آغاز و پايان داستانی خوبی داشت اما در اصل یک کتاب تاریخ فلسفه غرب بود و اين در فصلهای میانی کتاب برای یک داستان خوان کمی خمیازه به ارمغان می آورد، به خوبی مشهود بود. با اين وجود کتاب آنقدر جالب توجه و آموزنده بود که به سمت دومین کتاب اين نويسنده بروم. کتاب «راز فال ورق» هنوز که هنوز است به نظر من شاهکار اين نويسنده بود. حداقل می توانم بگویم که از آن به بعد هر کتابی از این نویسنده را چشم بسته خریدم. کتابهای که از نظر تعدادی کم نیستند و حتی بعضی از آنها برای رده سنی کودکان نوشته شده است.
کتاب «مرد داستان فروش» به نوعی با تمام کتابهای دیگر این نویسنده که اکثراً حول و حوش مسائل و پرسشهای فلسفه می گردند، متفاوت است. در واقع اين کتاب مثل اکثر نوشته های این نویسنده، يک داستان کلی دارد و چند داستان کوتاه. داستانهای کوتاه که در دل داستان اصلی روایت می شوند هر کدام به ژانرهای مختلفی از رمانتیک گرفته تا جنائی، جنگی، ترسناک و حتی علمی/تخیلی تعلق دارند. بعضی از اين خرده داستانها با روایات مختلفی در طول داستان کلی مجدداً تعریف می شود، اما اين ماجرا به گونه ای نیست که حوصله شما را سر ببرد و یکی از این خرده داستانها به طور عجیبی سر از داستان کلی در می آورد! اما داستان کلی یک داستان جديد است. داستان مردی است که به نویسنده های در گل مانده و يا تازه کارانی که بدون قدرت خلاقیت می خواهند داستان بنویسند ايده می فروشد!
کار به نظر جالب می رسد، اما موضوع به همين سادگی نیست. مشکلات خاص خودش را در دارد، اين مشکلات در کنار مسائل خانوادگی و روانی راوی داستان و همچنين مسائل کاری و مالی وی همه و همه باعث می شود که با داستانی هیجان انگیز روبرو شويد که شما را برای باز کردن گره های خود تا به آخر می کشد و در پايان احتمالاً با يک ابر گره ادیپی بزرگ روبرویتان کند!
از آنجا که نویسنده متعلق به فرهنگ اسکاندیناوی است و مسائلی مانند سکس در اين فرهنگ بسیار بازتر از فرهنگ ماست، احتمال می دهم که بخشهای زیادی از کتاب دچار تعدیل و تفسیر شده باشد، با اين وجود کتاب هنوز گیرائی خودش را دارد و از خواندنش حتماً لذت خواهید برد. البته بعضی جاها به دلیل همین اختلاف فرهنگی ممکن است دچار دلزدگی شوید!
اگر شما هم یک نویسنده هستید و يا می خواهيد بشويد، حتماً این کتاب برایتان جالبتر از بقیه افراد است. اگر هم به دنبال یک پیتر کوچولوی عنکبوتی می گردید، حتماً بیاید سراغ خودم. چون کلی ایده دارم که حاضرم بفروشم!
نکته ای که کمی گیج کننده است اسم اين نویسنده است که مترجم های مختلف به گونه های مختلفی آن را ترجمه می کنند. اسمی که با دنيای سوفی مطرح شد «یوستین گاردر» بود. اما انتشارات هرمس در ترجمه بعضی از کتابهایش این نویسنده را « یاستین گوردر» معرفی کرد! و مترجم کتاب فوق در روی جلد وی را «یوستین گاردر» و در فهرست نویس پیش از انتشار یا همان فیپا وی را «یوستین گوردین» معرفی کرده است که وجود حرف «ن» در انتهای نام کلاً با نام انگلیسی نویسنده همخوانی ندارد مگر اینکه این حرف از حرفهای «ن» باشد که نوشته نمی شود ولی تلفظ می شود! در هر صورت یک نویسنده خوب را هر جور ترجمه کنند قابل شناسائی است!
در پايان باید يادآوری کنم که نويسنده به طور حتماً یکی از نویسنده های مطرح سبک داستان در داستان است و کتاب حاضر هر چند از نظر محتوا به پای کتاب «راز فال ورق» نمی رسد، اما در سبک داستان در داستان بسیار مطرح تر از دیگر کتابهای این نویسنده است. اگر تا بحال کتابی از این نویسنده نخوانده اید شايد شروع کردن با اين کتاب که کم حجم تر از بقیه کتابهایش هست مناسب باشد.
شاد و كتاب‌خوان باشيد،
كرم كتاب

به چه قیمتی!

یکی از دوستان پرسیده بود که آيا من کتابهای فيزیک و يا پزشکی را هم معرفی می کنم! بايد بگویم که به طور حتماً من یا باید کتاب را بخوانم تا معرفی کنم و یا کس دیگری خوانده باشد و من مطلب او را در اینجا بیاورم. یکی از اهدافم در این وبلاگ این است که راهنمای خوب برای کتابخوانها باشم نه یک ویترین برای ناشرها (هر چند این دومی هم کمی تا قسمت هستم)
با این وجود زیاد ناامید نشوید چون کم و زیاد آسیاب من همه چیز را خرد می کند هر چند کتابهای تخصصی ممکن است بسیار بد خرد شوند! اما کتابهای عمومی هر زمینه ای کم و زیاد گذرشان به کتابخانه من می افتد. مثلاً در مورد فیزیک کتابهای «تاریخچه زمان» و «سیاهچاله ها» در انتظار خوانده شدن هستند و در پزشکی کتاب «پزشکی قانونی» نیمه تمام مانده است!
با توجه به این مسائل، اگر کتابهای در مورد این مسائل برایم بفرستید، حتماً آن را می خوانم و نظرم را برایتان می گويم، هر چند شاید نظر تخصصی نباشد.

شاد و کتابخوان باشید
کرم کتاب

۱۳۸۷ مرداد ۱۶, چهارشنبه

آلکساندر سولژنیتسین، نویسنده و منتقد شوروی سابق درگذشت


آلکساندر سولژنیتسین نویسنده منتقد شوروی هم چشم از جهان فرو بست. زندگی پر فراز نشیب او در روزهای جنگ جهانی اول و از روسیه آغاز شد. اما در جنگ جهانی دوم بود که در نبرد برای کشور شرایط احراز مدال افتخار را نصیب خود کرد. انتقادات او از استالین باعث تبعید او به جائی شد که شهرت جهانی برای او به بار آورد: «مجمع الجزاير گولاگ» . این اسم در واقع به مجموعه از بازداشتگاه ها و تبعید گاه های داده شده است که در دوران استالین در دل سیبری برقرار شد و دشمنان و تبعیدی ها برای مردن و به بردگی کشیده شدن به آنجا فرستاده می شدند. کتاب مجمع الجزایر گولاگ هر چند برای او جایزه نوبل ادبیات را به ارمغان آورد، اما از طرفی حکم تبعید بیست ساله ای را هم برای او امضاء کرد که از آلمان غربی شروع و به سویس و در نهایت آمریکا ختم شد. کتابهای و مقالات او در دوران جنگ سرد مورد استناد غربی ها بود و به شدت در غرب طرفدار داشت. اما وقتی در 1994 و پس از فروپاشی شوروی او به روسیه رفت، از این که مردم خودش کتابهایش را نمی شناختند، متاسف شد. او بقیه سالهای عمرش را در روسیه ماند و در سوم جوئن 2008 نیز در همانجا در گذشت.

از او من تنها کتاب مجمع الجزایر گولاگ , بخش سرطان را خواندم و هر دو کتاب را هم دوست داشتم. بخصوص کتاب بخش سرطان که کمتر سیاسی بود. از طرف دیگر مجمع الجزایر گولاگ نشان می داد که انسانها چه قدر حیوان خطرناکی می تواند باشد. هر چند این کتاب در ظاهر مربوط به شوروی سابق است، اما رفتارهای انسانها این کتاب را هر حکومتی دیکتاتور مابانه ای می تواند تکرار کند! امیدوارم روزی بیاید که دیگر شاهد چنین رفتارهای نباشیم.


یادش گرامی باد.