۱۳۸۸ تیر ۳۰, سه‌شنبه

کافه پيانو برگشت خورد!

ماشالله جامعه ما همیشه در راه افراط و تفریط پیش می رود! نمونه اش هم برگشت دادن کتاب «کافه پيانو» اثر فرهاد جعفری به خاطر صحبت با بی.بی.سی!
اصل خبر را در اینجا بخوانید.

۱۳۸۸ تیر ۲۷, شنبه

اسماعيل فصيح هم درگذشت


احتمالاً هیچ وقت نمی توانم اینجا از تولد یک نویسنده بنویسم. اما مرگ چیزی است که این روزها بیشتر به سراغ نویسندگان می رود. در حالی که هنوز صحبتها از مهدی آذری یزدی ادامه داشت، امروز در ایبنا خبر درگذشت اسماعیل فصیح را خواندم :-(
اسماعیل فصیح در دنیای ادبیات معاصر ایران ستاره پر فروغی بود که من کمتر سراغش رفتم. اشکال احتمالاً از من است که دوست دارم خودم نویسندگان را کشف کنم، نه اینکه دیگران به من معرفی کنند و فصیح از آن نویسنده های بود که همیشه کتابهایش به من توصیه می شد. از کتابهای نوشته خودش «ثریا در اغما» را خواندم و به خاطر آن حس بدبینی نسبت به زندگی از آن خوشم نیامد و شاید به همین دلیل سراغ بقیه داستانهایش نرفتم، هر چند بقیه بخشهای داستان بخصوص خاطرات جنگ برایم جالب بود، اما از میان ترجمه هایش «بازی ها»، «وضعیت آخر» و «رستم نامه» را خوانده ام و برای من مقبولتر بود.
زندگینامه وی را می توانید در اینجا آی کتاب مطالعه کنید.
یادش گرامی باد.


گزارش کتاب «کمدی های کیهانی»


نام کتاب: کمدیهای کیهانی
نام اصلی: Les Cosmicomics
نويسنده: ايتالو کالوينو Italo Calvino
مترجم: موگه رازانی
ناشر: نشر کتاب نادر
نوبت چاپ: سوم، پاییز 1387
تعداد صفحه: 206 صفحه
شمارگان: 1650 نسخه
قیمت: 30,000 ريال
شابک: 2-15-7359-964
«ايتالو کالوينو» هميشه من را متعجب می کند. در واقع تنها نویسنده ای است که ديدم در ژانرهای مختلفی کار کرده و در تمام آنها نیز به نوعی دست به ابتکارات بدیع و جالب زده است. کتاب «کمدیهای کيهانی» نيز در واقع مجموعه ای از داستانهای کوتاه است که با توجه به اشاره به بعضی از نکات علمی می توان آنها را جزو ژانر علمی/تخيلی محسوب کرد.
در ابتدای هر داستان پاراگرافی است که به يک موضوع علمی اشاره می کند. اين موضوع می تواند از پيدايش جهان هستی، انفجار بزرگ، سرعت نور، ساخت ماده جديد، حرکت اجرام آسمانی حول کهکشان، خلقت جهان، ايجاد جو، وضعیت ماه نسبت به زمين، انقراض دايناسورها، تکامل، پيدایش نور، شکل فضا و حتی شکل صدف حلزون اشاره کرد. اما در واقع در اکثر داستانها یک تراژدی عشق قرار گرفته است و اينکه چرا نام مجموعه را کمدی های کیهانی گذاشتند، شايد به خاطر چند داستان فاقد عنصر عشق موجود در کتاب باشد.
قهرمان تمام داستان موجود یا روحی به نام Qfwfq است که زمانی ما او را می بینیم که در حال تیله بازی با اتم های هیدروژن است و يا کهکشانی درست می کند. زمانی در فضا سقوط می کند و يا زمانی در پريودهای 200 ميليون ساله به دور کهکشان می گردد. زمانی به يک دوزیست تبديل می شود و زمانی دایناسوری منقرض شده است و حتی حلزونی در صدف خود.
عنوان داستانهای اين کتاب عبارتند از:
سالهای نوری
بازی بی پايان
علامتی در فضا
سر چی شرط ببندیم؟
دايناسورها
دایی آبزی
فاصله ماه
پيدایی روز
همه چیز در یک نقطه
بدون رنگها
شکل فضا
مارپيچ
شاید بهتر بود مترجم، ويراستار و يا ناشر ترتيب اين داستانها را به گونه ای ديگر درست می کرد. چون مثلاً در «سالهای نوری» می خوانيم که Qfwfq بروی سیاره زندگی می کند، اما در «بازی بی پايان» تازه کهکشانها ايجاد می شوند، اين درحالی است که «همه چيز در يک نقطه» داستان انفجار بزرگ است! يا مثلاً در «مارپيچ» داستان اولين صدف حلزون را می خوانيم و در «دایی آبزی» داستان آمدن ماهيان به روی زمین و در «دایناسورها» داستان انقراض دایناسورها را می خوانيم. به نظرم اگر ترتيبهای بهتر انتخاب شده بود به نوعی تداوم داستانها بهتر بیان می شد.
اما ايتالو کالوينو در اين داستانها هیچ مرزی برای تخیل خودش قائل نشده است و بعضی از داستانها به راستی عجیب و غریب از کار در آمده اند! چیزی بین یک رویا و یک کابوس و من فکر نمی کنم هیچ نویسنده دیگری می توانست اینطور منظورش را بیان کند. مثلاً در داستان شکل فضا، سه نفر را می بینیم Qfwfq ، خانم Ursula H’x و ستوان Fenimore و اين سه از ابتدا تا انتها در خلایی بی پايان در مسیری موازی در حال سقوط هستند و در حالی که خانم Ursula H’x بی اعتنا به دو نفر دیگر به خودش می رسد، دو نفر دیگر عاشقانه او را دوست دارند و در تلاشند تا خودی به او نشان بدهند و کالوينو سیزده صفحه در باره این ماجرا داستانسرائی می کند!
اما به نظر من قشنگترین داستان از این مجموعه داستان «دایناسورها» است. که بازهم از زبان Qfwfq اینبار در غالب یک دایناسور منقرض شده گفته می شود. دایناسوری که به میان «تازه ها» آمده است و آنها او را بعنوان یک غریبه می پذيرند و در حالی که نمی دانند او يک دايناسور است، در مورد دایناسورها افسانه سرائی می کنند. زمانی دایناسورها را موجوداتی وحشی نشان می دهند و زمانی حیواناتی عاقل، زمانی آنها احمق هستند و زمانی مغرور. زمانی گذشته را خوب و زمانی وحشتناک نشان می دهند. و در این میان تنها Qfwfq است که می داند دایناسورها چی بوده اند، اما نمی تواند حرفی بزند و پایان عجیب داستان.
در نهایت اینکه این ملقمه رویا ی کابوسگونه را به کسی غیر از یک عاشق «ايتالو کالوينو» نمی توانم توصیه کنم چون فکر کنم برای بقیه فاقد جذابیت لازم باشد، حتی برای علاقه مندان به علمی/تخیلی ها نيز این داستانها بیش از اندازه عشق/فلسفی است! اما فکر کنم برای علاقه مندان به نویسندگی این داستانها موارد جالبی باشند که نشان می دهد چطور می شود با تیله بازی با دوتا اتم هیدروژن ده صفحه داستان نوشت!

شاد و كتاب‌خوان باشيد،
كرم كتاب

پ.ن: این کتاب را چند وقت پیش خريدم و تازگی خواندن آن را شروع کردم وسطهای کتاب خواندن بودم که به طور اتفاقی چشمم به کتابهای در انتظار گزارش نویسی افتاد و چی دیدم! بله یک نسخه دیگر از این کتاب را! کی آن را خواندم؟ نمی دانم! موقع خواندن داستانها به نظرم آمد که بعضی از آنها آشنا است . اما فکر می کردم آنها را به صورت داستانهای کوتاه اینجا و آنجا خوانده ام. حقیقتش مدتی است این ترس به جانم افتاده بود که آلزايم می گیرم و همه چیز و همه کس را فراموش می کنم به گونه ای که دیگر حتی خودم هم نباشم! با این وجود دیدم آلزایم حداقل یک حسن دارد و آن این است که می توانم بدون هیچ هزینه ای کلی کتاب قشنگ را بخوانم و همان لذتی را که برای خواندن اولين بار از خواندنشان بردم، دوباره و دوباره تکرار کنم!

مطلب دیگری در مورد این کتاب
در مورد نویسنده

مسابقه آذری یزدی


طبق معمول ما ایرانی ها مرده یمان بیشتر از زنده یمان ارزش دارد. قشر نویسنده و شاعر هم که صد البته جای خود دارد. معمولاً پس از فوتشان کلی تیراژشان بالا می رود.
در این میان خبرگزاری کتاب ایران یک مسابقه کتابخوانی آثار آذری یزدی برگزار می کند. مطالب دیگری هم در مورد آذری یزدی می توانید در خبر گزاری کتاب بخوانید. مثل «يك پايان بد براي «قصه‌هاي خوب» و یا ««آذر یزدی»، 23 کتاب و یک دنیا مهربانی»
اخباری از این دست کم نیست. اما بیش از همه از نظری که مهسا برایم در قسمت نظرات گذاشته بود خوشحال شدم. از اینکه کسی بوده که در ماه های آخر به او سر بزند و از اینکه آذری یزدی هر چند دلی پر از زندگی داشته، اما خوشحال و راضی بوده است. ازت متشکرم مهسا خانم. واقعاً مثل اینکه باری را از روی دوشم برداشتی. من در سایت خبرگزاری قرآنی ایران ایکنا هم جستجو کردم که اخبار زیادی در مورد فوت آذری یزدی نوشته بودند و تجلیل از او بعنوان یک خادم القران نوشته بود. این خبرگزاری قبلاً هم یک مجله در مورد این نویسنده منتشر کرده است که متاسفانه من به آن دسترسی نداشتم. اما از کارشان تشکر می کنم و برایشان آرزوی موفقیت بیشتر می کنم.

شاد و کتابخوان باشید

۱۳۸۸ تیر ۲۰, شنبه

همینگوی هم جاسوس شوروی بود!

نمی دانم چرا از شنیدن خبر جاسوس بودن همینگوی تعجب نکردم! اصل خبر را می توانيد در سایت خبرگزاری کتاب مطالعه کنید.

پایان غم انگیز قصه های خوب


مهدی آذریزدی به خانه آخر رسید. آذر یزدی نویسنده مجموعه کتابهای «قصه های خوب، برای بچه های خوب» هم از میان ما رفت و غم یک آرزو را بر جان من گذاشت. آرزو داشتم روزی به ملاقاتش بروم و بخاطر تمام خوبی ها و خاطرات خوش که درکودکی برایم آفرید، بخاطر زحماتی که برای چاپ و نشر کتاب کشید و بخاطر عشق و علاقه خالصانه اش به کتابها، و به خاطر زنده کردن یاد ادبیات کهنمان در دل کودکان از او تشکر کنم. اما این فرصت هم از دستم رفت.
وقتی از طریق مقاله در روزنامه ایران با زندگی فقیرانه اش آشنا شدم، بسیار غصه خوردم و ارزش کارهایش برایم بسیار بیشتر شد. ایکاش ناشرانی که سالها سال با تجدید چاپ این کتابها برای خودشان اعتبار و درآمدی کسب می کردند بیشتر به فکر این نویسنده مکتب نرفته بودند. ایکاش فرهنگیان و داعیان فرهنگ و ادب برایش بیشتر هزینه می کردند، حداقل امکاناتی در اختیارش می گذاشتند که تنها به کار تکمیل قصه ها و جمع آوری و تلخیص آنها مشغول باشد نه اینکه برای گذران زندگی نیز مجبور به کار دیگر نباشد. ایکاش روشنفکران جامعه ما به جای اینکه بر سر «ایسم ها» گلوی هم را بفشارند، قدری به فکر کمک به این خدمتگزار بی ریا و فداکار ادبیات فارسی بودند.
با شخصیت آذریزدی احساس نزدیکی عجیبی می کنم، شاید برای اینکه هر دو دیوانه وار عاشق کتاب بودیم! و وقتی خبر مرگش را شنیدم غم عجیبی بر دلم نشست. مثل اینکه یک دوست و استاد قدیمی را از دست داده باشم. در زمان کودکی ما، تنها چهار کتاب از مجموعه کتابهایش چاپ شده بود که آنها را هم در هر سفر به خانه پدربزرگ، از کتابخانه دائی ام قرض می گرفتم و به تکرار می خواندم. داستانهای شیرینی به زبانی ساده که امروزه برایم تنها خاطراتی خوش هستند.
آذریزدی ازدواج نکرد و میراثخواری از خود بجای نگذاشت، اما ارثی گرانبها برای کودکان دیروز، امروز و فردای ایران بر جای گذاشت. یادش همواره گرامی باد.

برای خواندن زندگی نامه مهدی آذریزدی می توانید به وبلاگ چهره ها مراجعه کنید. در ویکیپدیا هم توضیحات مختصری درباره وی پیدا می کنید. الظاهر تلاش ناتمامی هم در سایت آذریزدی توسط حوزه هنری استان یزد آغاز شده که به یک صفحه خاتمه یافته است.
اصل خبر فوت مهدی آذریزدی را هم می توانید در سایت خبرگزاری کتاب ایران بخوانید. اما مسئولان کشورمان تازه به یادآوردند که چه کسی را از دست داده اند و دوباره یک قهرمان مرده پیدا کردند تا بر سر گورش زاری کنند.
در میان بزرگان، حداقل خوشحال شد که آیت الله خامنه ای که می دانم چند کتابی بیش از خیلی از مسئولان فعلی نظام خوانده است، حتی قبل از فوت ایشان از ایشان تقدیر کرده بود. و جالب است بدانید که در سایت ایشان صفحه ای هم مربوط به آذر یزدی وجود دارد. سید محمد خاتمی رئیس جمهوری فرهنگی سابق کشورمان که در زمان خودش کمکهای هر چند ناچیز به وی کرده بود پیام تسلیتی نوشت. رئیس جمهوری فعلی هم در پیامی گفت:«آثار آذریزدی در حافظه تاریخی ایرانیان ماندگار است». حداد عادل رئیس سابق مجلس و رئیس حاضر کمیسیون فرهنگی مجلس و رئیس فرهنگستان ادب فارسی در مراسم تشیع جنازه وی تازه به یادآورد که او چه خدماتی به زبان فارسی کرده است و در پیامی گفته است: وی را استاد مکتب نرفته ای دانست که شوق سرودن را در خود برانگیخت. وزیر فرهنگمان که احتمالاً کمتر از بقیه با ایشان آشنا بوده است در مراسم تشیع جنازه وی بعد از کلی آسمان و ریسمان باقتند، گفتند که آذریزدی هم خوب قصه می گفت و هم قصه های خوبی می گفت! و کلی هم از زندگی با فقر تعریف کردند.
همچنین می توانید پیام انجمن نویسندگان کودک و نوجوان را در اینجا و پیام مدیر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان را در اینجا مطالعه کنید. اما شاید بهترین تعریف را از زبان رقیبش مصطفی رحماندوست باید شنید که گفت:«آذريزدي هيچ تلاشي نكرد كه نويسنده برتر شود؛ اما نويسنده برتر شد.»

۱۳۸۸ تیر ۱۶, سه‌شنبه

معرفی وبلاگ کتاب کودک و موزه تن تن

1) وبلاگ کتاب کودک
کرم کتابها انواع مختلفی دارند که بیشتر آنها برای تغذیه روح و روان خود کتاب می خوانند. اما معمولاً تمام این کرم کتابها دوست دارند نسل آينده کرم کتاب را هم پرورش بدهند. مهمترین مسئله پرورش نسل آينده تغذيه آنها با غذای مناسب است. وبلاگ «کتاب کودک» وبلاگی است که با هدف معرفی و بحث و تبادل نظر در مورد کتابهای کودکان توسط نویسنده اش «زهرا سادات نوری» تهيه می شود. اين وبلاگ مثل مزمزه کردن غذا برای کودکان است و به والدین اجازه می دهد قبل از خرید کتاب برای کودکانشان، از محتوای آن آگاهی داشته باشند و در اين وبلاگ در مورد آنها بحث کنند. برای نویسنده این وبلاگ آرزوی موفقیت می کنم.
2) موزه تن تن
نسل من تقریباً تنها یک قهرمان کميک داشت و آن «تن تن» بود. هر چند دوستان وفادار اين خبرنگار جوان نیز هميشه همراه او بودند. داستانهای تن تن از اين نظر قشنگ بود که به راحتی می شد خود را جای او گذاشت. او يک ابر قهرمان عجیب و غریب آمریکایی نبود. یک خبرنگار جوان و کنجکاو بود که ما را به سراسر دنیا برد، از آفریقا و آمريکا و چين گرفته تا مناطق نفت خیز خاورمیانه ، جنگلهای دوردست آمازون ، کوه های بلند هيماليا و حتی کره ماه، ما هم قدم به قدم ماجراهای دلنشینش را دنبال کردیم. همراه با تن تن مقابل کانگسترهای آمريکایی، قاچاقچیان آثار عتیقه، کودتاچیان آمريکای مرکزی، جاسوسان دشمن و طوايف عربی ایستاديم و رمز پيروزی را که کنجکاوی در امور بود یاد گرفتیم. کاپيتان هادوک وفادار به ما فهماند که نوشیدن الکل چه تاثیر می تواند روی ما بگذارد، در ضمن به ما ياد داد که چطور فحش بدهیم! پروفسور تورنسل خنده دار به ما مفاهیم علمی و محبت عام را آموزش داد و نشان می دهد که آدمها آنطور نیستند که به نظر می رسند و دوپونت و دوپونط به ما نشان دادن که مقامات رسمی بعضی مواقع تا چه حد می توانند اشتباه کنند!
نويسنده این سری ماجراها که با اسم مستعار «هرژه» می شناسیمش «ژرژ رمی» می باشد. به تازگی موزه تن تن در بلژيک افتتاح شده است. همچنین می توانيد تعداد زیادی از کتابهای وی را از در قسمت جستجوی سایت کتابخانه مجازی ایران و با جستجوی نام «ژرژ رمی» بدست بیاورید. در سايت ویکی پديا هم می توانيد منابع مربوط به «هرژه» را مشاهده کنيد. و ديداری با قهرمانان داستانهایش تازه کنید.

شاد و کتابخوان باشید