اين هم شعر قشنگی بود از برتولت برشت با ترجمه ناصر غياثی که در اينجا می توانید بخوانید. من که حیف آمد در اينجا نگذارم.
هنگام که رژيم فرمان داد کتابهاي مضر را
در انظار عمومي بسوزانند
و همه جا ورزاها را واداشتند گاري گاري کتاب
به تل هيزم بکشانند
شاعري فراري
يکي از بهترين ِ شاعران
سياههي کتابهاي سوخته در دست
وحشتزده
دريافت کتابهاي او از قلم افتاده
سراپا خشم به سوي ميزتحرير شتافت
و نامهاي به قدرتمداران نوشت:
مرا بسوزانيد!
با قلمي سوزان نوشت:
مرا بسوزانيد!
بر من اين ظلم روا مداريد!
تنهايم مگذاريد!
مگر در کتابهايم هماره از حقيقت نگفتهام؟
و اکنون چنان چون دروغگويي با من رفتار ميکنيد
امر ميکنم به شماها
مرا بسوزانيد!
هنگام که رژيم فرمان داد کتابهاي مضر را
در انظار عمومي بسوزانند
و همه جا ورزاها را واداشتند گاري گاري کتاب
به تل هيزم بکشانند
شاعري فراري
يکي از بهترين ِ شاعران
سياههي کتابهاي سوخته در دست
وحشتزده
دريافت کتابهاي او از قلم افتاده
سراپا خشم به سوي ميزتحرير شتافت
و نامهاي به قدرتمداران نوشت:
مرا بسوزانيد!
با قلمي سوزان نوشت:
مرا بسوزانيد!
بر من اين ظلم روا مداريد!
تنهايم مگذاريد!
مگر در کتابهايم هماره از حقيقت نگفتهام؟
و اکنون چنان چون دروغگويي با من رفتار ميکنيد
امر ميکنم به شماها
مرا بسوزانيد!
0 نظرات:
ارسال یک نظر